
دویست سال از مرگ جین آستین گذشته است. اما، بهجای ازیادرفتن، هر روز بر شهرت او افزوده میشود. کتابهای او، با آن نثر شگفت و حالوهوای روستاییشان، بسیار میفروشند، و بازار نقدها و پژوهشهای ادبی دربارۀ او داغ است. گویی او، برای هر کس، هر چه بخواهد را در چنته دارد. برای دستهای زنی است طغیانگر و رادیکال، و برای دیگران نمادی برای نزاکت و نجابت. راز جذابیت جین آستین در چیست؟
آتلانتیک — جین آستین، دویست سال پس از مرگ، هنوز همه جا هست، اغلب نیز جایی که آدم اصلاً انتظارش را ندارد. اکثر طرفداران پروپاقرص او داستان خود را دارند. داستان من در دادگاهی در منتهن، با بوی قهوۀ مانده و جوِ ملالانگیزِ اضطرابآورش، اتفاق افتاد، در میانۀ انتخاب اعضای هیئتمنصفه در محکمهای جنایی برای قتلِ همزمان دو نفر. وکیل مدافع -زنی که با سرعتی مرعوبکننده و بلاهتی خیابانی حرف میزد-، بهمحض آنکه فهمید ادبیات انگلیسی درس میدهم، از پرسشهای معمول دست برداشت (سؤالاتی ازقبیلِ چقدر به شهادت پلیس اعتماد داشتم؟ آیا هرگز قربانی جنایتی خشن بودهام؟) و درعوض پرسید آیا جین آستین هم درس میدهم. من، که از سؤال انحرافی او گیج شده بودم، جواب دادم بله. برقِ مصنوعیِ حسی از نفرت از چهرهاش گذشت: من، بهوضوح، یکی از آنجور آدمها بودم. در این لحظه، قاضیِ مسئولِ پرونده مداخله کرد تا بگوید: «مراقب باشید خانم وکیل. بعضی از ما اینجا جین آستین را دوست داریم».
همانطور که اِما وودهاوس، مخلوقِ خود آستین، به پدر غرغرویش میگوید: «نیمی از مردم جهان نمیتوانند لذتهای نیم دیگر را دریابند». اما وقتی دربارۀ آستین حرف میزنیم، انگار این سوءتفاهم چنان اهمیتی پیدا میکند که دربارۀ هیچ شخصیت ادبی فاخری که پیش از قرن بیستم زندگی …