
در عصر شبکههای اجتماعی که بسیاری از مردم غذایی که برای صبحانه خوردهاند یا تعداد قدمهایی که پیادهروی کردهاند را هم بهطور عمومی اعلام میکنند، فکرکردن دربارۀ رازداری سختتر از همیشه شده است، چراکه خیلی از ما احساس میکنیم دانستن چیزی که نمیتوانیم آن را با بقیه در میان بگذاریم بیمعنی و ناخوشایند است. بااینحال، ماهیتِ پنهان و خصوصی رازها نیرویی خارقالعاده به آنها میدهد، نیرویی که گاهی سازنده و شادیآور است و گاهی دردناک و مخرب.
ایان — هر خانواده یکی دارد: تروما، کرداری مشکوک، یا اتفاقی شرمآور که با اصولِ کموبیش محتاطانۀ پنهانسازی در پسِ پرده نگاه داشته شده است. رازها رشتههای اعتمادی هستند که خانوادهها را به یکدیگر گره میزنند، همچون باری تحملناپذیر بر دوش آنها سنگینی میکنند، و گاهی خانوادهها را از هم میپاشند و تنها حس درد بر جای میماند و پرسشهایی بیپاسخ. این رازها کولهبارِ گذشتهاند، کولهباری که گاهی نسلها به دوش کشیده شده است. بااینحال، به نظر میرسد اوضاع دارد عوض میشود. روح زمانۀ ما میگوید پردهبرانداختن از رازها، داوطلبانه و حتی پیش چشم همگان، التیامبخش است. این روزها شاهد طغیانِ سیلی بهظاهر بیپایان از احساس اعتراف هستیم، از نوشتههای افشاگرانه در شبکههای اجتماعی گرفته تا خاطراتی که گذشتۀ شخصیمان را میخراشند و پادکستهایی که بیانگر حال و روزمان هستند، مادربزرگی اسکیزوفرنیک، پدری بدزبان، برادری که مدام در فکر خودکشی است، خواهری که معلوم میشود فرزندی داشته، عمویی همجنسگرا، یا سابقۀ اعتیاد خودمان. بیایید همهچیز را از پستوهای پنهان بیرون بریزیم! رازها کُشندهاند و ازبینبردن آنها رهاییآور است و شفابخش.
بااینهمه، شاید بد نباشد نگاهی …