
گویا همین چند وقت پیش بود که برای یک نشریهای مطلب و بازخوردی نوشتم در نقد مقایسهای که بین نسل دهه ی شصت و هفتاد انجام شده بود. آن زمان شاید حدود ۲۲ یا ۲۳ سالم بود. مطلب موردنظر هم تند و تیز نوشته شده بود و به من و همنسلهایم برخورده بود. حالا به سنی رسیدهام، نسل بعد از مَنی وجود دارد که قرار است در موردشان بنویسم و این یعنی خیلی زیاد پیر شدهام و قرار بر این نبود واقعا! من قرار است اینجا از تفاوت نسل جدید و قدیم بنویسم و دههها به صورت جزئی مطرح نیستند، ولی همینجا سوءاستفادهای از موقعیت کرده و سلام خود را خدمت متولدین ۶۷ تا ۷۴ ابراز میکنم که به نظرم نسل تراز و درست و درمانی هستیم!
اگر مادر جان اجازه دهند و بیخیال گزارش برنامهای که مدنظرشان است بشوند، ما این مطلب را نگارش کنیم و برای چاپ بفرستیم. حالا نه اینکه فکر کنید من جای خاصی رفتهام و الان ساعت سه صبح باشد و خلاصه شرایط مساعد نباشد؛ خیر. خواستم با این مقدمه بگویم که بنده با ۳۲ سال سن، در صورت عدم حضور در منزل پس از ساعت ۱۹ یا در صورت گذر از حد ترخص والدینی، میبایست گزارش مختصر و شفاهی در رابطه با اوضاع جسمی و روحی خود را ارائه کرده و برنامه زمانبندی حضور خود در شهر، منطقه و محله را ارائه دهم. این برشی از تربیت پدر و مادر برای یک دههی هفتادی تراز است. لذا برویم و ببینیم پدر و مادرها چه بودند و چه شدند و چه کار کردند و در نهایت چه شد که الان رسماً هیچ نسلی حرف نسل دیگر را متوجه نمیشود.
تحصیل
دوستان عزیز دههی شصت و هفتاد، آیا تابهحال از خود پرسیدهاید که چه اصراری به حضور در تمامی کلاسهای مدرسه بود؟ چطور از آن همه فرصتِ غیبت بهره نبردیم و تازه، دانشآموزان …