خلاصه قسمت قبل:
بعد از اینکه پارسا که به طرز خیلی مشکوکی کنار بوته ها دنبال چیزی می گشت توسط کارآگاه دیده شد، پارسا نسبت به این موضوع احساس خطر کرد چون او چند وقتی بود که بعد از فوت مادرش به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده بود و اگر آقای منوچهری این موضوع را می فهمید حسابی عصبانی میشد، برای همین هم پارسا از پوریا خواست تا کمکش کند و به جای خودش برود و موادو برایش پیدا کند و همین هم شد اما درست نصفه شب و وقتی که پوریا آن موادو پیدا کرد و خواست به طرف خانه برگردد، کارآگاه دموربایا او را دید.
راوی اول:
رفتم دم در اتاق پوریا و در زدم، وقتی رفتم تو دیدم پرهام هم اونجاست و داره با پوریا حرف میزنه ولی به محض دیدن من از اتاق رفت بیرون:
- خب پوریا بهم بگو قضیه ی اون مواد چیه؟
- فقط میتونم بگم که مال من نیست، اون مال پارساس ولی اون نامرد منو لو داد.
- مگه اون چی کار کرده؟
- هیچی امروز من و پارسا و پرهام توی آلاچیق نشسته بودیم و داشتیم با هم حرف میزدیم، پارسا داشت به من و پرهام می گفت که شما ظاهرا وقتی اون داشته دنبال موادش میگشته …