قاتل قصر شیشه‌ای<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

قاتل قصر شیشه‌ای

قسمت سوم؛مجموعه داستان های حقوقی- جنایی: کاراگاه دِموربایا

کیهان بچه‌ها

۳ دقیقه مطالعه

bookmark

خلاصه قسمت قبل:

بعد از اینکه کارآگاه دموربایا پرونده مشکوک به قتل دختر آقای منوچهری رو قبول کرد، قرار شد که همرا با اون به خونه خیلی بزرگ و باشکوه آقای منوچهری که تقریبا شبیه یه قصر سراسر شیشه‌ای بود بره تا بتونه اوضاع و احوال و از نزدیک بررسی کنه؛ کارآگاه بعد از ورود به خونه و بعد از این‌که آقای منوچهری اونو با خونواده‌ش آشنا کرد، شاهد رفتار پرخاشگرانه و فوق‌العاده عجیب پسر بزرگ خانواده یعنی پارسا منوچهری شد.

راوی اول:

بعد از حرفای آقای منوچهری و واکنش تند پارسا خیلی برام جالب شد که بیشتر درموردش بدونم ولی چون اون خیلی آدم عصبی و مضطربی بود برای همینم فردای اون روز، اول از همه رفتم سراغ همسرش:

- سلام خانم منوچهری اگه مزاحمتون نیستم، چندتا سوال ازتون دارم.

- سلام، خواهش می کنم، بفرمایید.

- ممنون پس با اجازه شروع می‌کنم.

- حتما

- چرا شوهر شما انقدر نسبت به خواهرش یه حس شبیه به کینه و نفرت داره؟

-کینه؟!

- بله

- نه جناب کارآگاه این کینه نیست، فقط یه عصبانیت زودگذره، آخه می دونید پارسا دانشگاه نرفته و از همون دوران جوونیش خودش رفته سرکار و خرج …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره‌ی ۳۰۷۷مجله‌ی کیهان بچه‌ها (زمستان۱۴۰۰) منتشر شده است