سوگ پنهان بهار<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

سوگ پنهان بهار

مجله موفقیت

۱۴ دقیقه مطالعه

bookmark

ما آدم‌ها داستان‌های پیچیده‌ای داریم. در داستان زندگی ما، شخصیت‌های زیادی در گذشته و حال و آینده در حال نقش بازی کردن هستند. اتفاقات زیادی در پیدا و پنهان زندگی ما در جریان است و روایت‌های بی‌شماری در دنیای ذهنی‌مان نوشته‌شده و منتظر اجرا شدن هستند. داستان‌های ما حرف‌های زیادی برای گفتن دارند؛ حرف‌هایی که اگر خوب به‌ آن‌ها گوش دهیم پیچیدگی‌های داستانمان را بهتر درک می‌کنیم و تنها آن‌گاه است که می‌توانیم فصل بعدی داستان زندگی‌مان را خودمان بنویسیم؛ آن‌طور که دلمان می‌خواهد.

من یک مشاورم و اینجا از داستان زندگی کسانی می‌نویسم که در پی یافتن پاسخی برای پرسش‌هایشان به اتاق مشاوره آمده‌اند. شاید خواندن داستان زندگی‌‌ این افراد پاسخ‌گوی بخشی از سوال‌های ذهن شما نیز باشد. مسلما جزئیات داستان را طوری تغییر می‌دهم که مراجعینم ناشناس بمانند و حریم خصوصی‌شان حفظ شود. با من در گوش دادن به این روایت‌ها و باز کردن کلاف سردرگم مشکلاتشان همراه شوید.

بهار و موفقیت‌های شبهه‌ناکش

هر کس بهار را ببیند، با خود می‌گوید که این دختر محال است غمی در زندگی داشته باشد؛ دختری جوان و موفق که توانسته به همه‌ی اهدافی که برای این سال‌های عمرش در نظر داشته و همه‌ی کلیشه‌هایی که بسیاری از ما برای یک دختر موفق در ذهنمان داریم، برسد. او با مرد موجهی ازدواج کرده و در کشوری پیشرفته در حال درس خواندن و کار کردن است. اما دلیل حضورش در اتاق مشاوره قطعا بی‌غم‌بودنش نیست. چیزهایی در زندگی آدم‌ها هست که از بیرون دیده نمی‌شود. حتی چیزهایی در درون همه‌ی ما هست که خودمان هم از آن‌ها خبر نداریم!

تابلو

روز اولی که بهار را دیدم به خوبی یادم هست.

مشخص بود که از مدت‌ها قبل کاملا خودش را برای جلسه آماده کرده و با قلم و کاغذ و فهرستی …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۴۴۸ مجله موفقیت تابستان۱۴۰۳ منتشر شده است