
برخی کتابهای «موفقیت» و خودیاری طوری نصحیت میکنند که گویا اگر میلیونها خوانندهشان به آن دستورات عمل کنند، همهشان جای مدیر گوگل یا حداقل مایکروسافت را میگیرند. فارغ از طنز این توصیهها، نتیجۀ عمل به آنها چیزی جز رنج و عذاب دائمی نیست. تحقیقات نشان میدهند مشاغلِ سطحِ بالاتر غالباً حس خوشبختیِ بیشتری به همراه نمیآورند و میزان درآمد هم که از حد بگذرد صاحبان خود را از لذات بسیاری محروم میکند. آیا، با دورانداختن این کتابها، باید قید رضایت از زندگی را هم بزنیم؟
گاردین — طبق سنت، الآن [ماه اول سال] ایام دگرگونی فردی است، اما این روزها دشوار است که به تصور رهایی پیروزمندانه از گذشته بدبین نباشیم. در اخبار، برکسیت هر ساعت به ما یادآوری میکند که صرفاً داشتنِ آرزوی شروع تازهای باشکوه تضمین نمیکند نتیجه مصیبتبار نباشد. در این حین، تحولهای اهریمنی دیگر -از افول دموکراسی آمریکا و رواج دوبارۀ احزاب راست تندرو در اروپا گرفته تا تغییرات اقلیمی- به نگرانیای دامن میزند که در روند پیشبرد خود چندان خوشایند نیست: ترس روزافزون از اینکه نکند دارید در آخرالزمان زندگی میکنید مبنای ضعیفی برای شروعی تازه است. در هر صورت، به نظر میرسد بحث پایانناپذیر بر سر طبیعت، در مقابل تربیت، بهسمت این پذیرش یأسآور سوق مییابد که چیزهای بسیاری در ما هست که هرگز تغییرشان نخواهیم داد. رابرت پلومین، متخصص ژنتیک، مینویسد: «دی.ان.ای یگانه چیزی نیست که اهمیت دارد»، او که کتابش، پیشنویس، سال گذشته نمونۀ خوبی از این نظر بود ادامه میدهد: «اما اهمیت دی.ان.ای بیشتر از هر چیز دیگری است که در مجموع، از نظر ویژگیهای روانشناختی پایدار، ما را کسی میکند که هستیم».
از …