
پدر و مادر ولفگانگ استریک مهاجرانی از اروپای شرقی بودند که بعد از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیده بودند. دوران کودکی او در فقر مطلق سپری شد و همین تجربۀ فرودستی باعث شد تا، در مقام یک اقتصاددانِ تراز اول، همیشه بهدنبال بهبود شرایط زندگی محرومین باشد. بااینحال، امید او برای اصلاح نظام سرمایهداری گامبهگام به نومیدی تبدیل شد و امروز نوشتههای او سیاهترین چشماندازها را برای آیندۀ جهان پیشبینی میکند.
گاردین — فضای بیرون وحشتزده بود. فقط چند ساعت بود که دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهور ایالات متحده اعلام شده بود و حتی ستوننویسهای سیاسی، این ملازمانِ خوشسر و وضعِ قدرت، در شوک فرورفته بودند. اما، در گالری ملی لندن، یکی از معدود اندیشمندانی که رشدِ ترامپ را پیشبینی کرده بود آماده میشد که چند نقاشی ببیند. ولفگانگ استریک برای چند روز سخنرانی از آلمان آمده بود و بعدازظهری آزاد داشت و هر دوِ ما میخواستیم نمایشگاه ماورای کاراواجیو(۱) را ببینیم.
هیچ چیزی در کارهای استریک شما را برای ملاقات با او آماده نمیکند. شغل او اقتصاد سیاسی است و بهپایانرسیدن شکل زندگی ما را فریاد میزند و بابت «عصر تاریکی» پیش رو هشدار میدهد. کتابهای او عناوینی آشکارا پایان قرنی(۲) دارند: دو سال پیش خریدن وقت(۳) بود، و آخرین کتابش کاپیتالیسم چگونه به پایان میرسد؟ (۴) نام دارد (لودادن پاسخ: نهچندان خوب). حتی ستایشکنندگانش از «ناامیدی» او میگویند، و منظورشان جملههایی نظیر این است: «پیش از آنکه سرمایهداری به جهنم برود، تا آیندۀ قابل پیشبینی در برزخ به سر خواهد برد، مرده یا در حال احتضار از اُوردوز خودش، اما همچنان حی و حاضر، زیرا هیچکس قدرت ندارد بدنِ روبهپوسیدگیاش را از جا تکان دهد.»
این حجمِ …