یکی از الگوهای تخیل در دنیای فانتزی، تخیل اسطورهای است که نویسنده در بهوجودآوردن و ساختن فانتزی از آن استفاده کند. تخیل اسطورهای از جذابترین الگوهای تخیل در این دنیا به حساب میآید؛ زیرا نویسنده با آن نقبی به کهنالگوها و ناخودآگاهجمعی مخاطب میزند. این اسطورهها در ناخودآگاهجمعی یک ملت وجود دارد، پس دنیایی که بهوسیله این تخیل ساخته میشود، دنیایی دوستداشتنی و عمیق است. البته دو برخورد وجود دارد؛ اول اینکه مخاطب اسطورهها را میشناسد، سریع در ذهنش تداعی میکند و از کشفی که کرده است، لذت میبرد. دوم اینکه اسطورههای به کار رفته را نمیشناسد؛ ولی چون اصل و اساس آنها در ناخودآگاهجمعی همه انسانها وجود دارد، این حس به مخاطب دست میدهد که با اثری غنی و باورپذیر برخورد کرده است.
اما اسطوره چیست؟ دکتر «نامور مطلق» در مقدمه کتاب «درآمدی بر اسطورهشناسی» میگوید: «اسطوره عبارت است از الگوهای تکرارشونده روایتدار در یک فرهنگ. این تعریف به اندازه کافی گسترده است که تمام یا دستکم اغلب تعاریف مربوط به اسطورهها را در بر بگیرد و آنقدر نیز روشن است که با نماد، نشانه و یا کهنالگو اشتباه گرفته نشود.» جدا از یکیبودن ریشه اسطورهها، هر فرهنگ برای خودش اسطورههای جداگانهای دارد. در کتاب «تاریخ اساطیری ایران» از «ژاله آموزگار» اساطیر ایرانی به چهار گروه ۳۰۰۰ ساله تقسیم شدهاند و ایزدان، مهر، تیشتر، بهرام، سروش، کیومرث، اهریمن، هوشنگ، …