
در این چند سال الگویی تکرارشونده در دانشگاههای آمریکا به راه افتاده است: وقتی کسی برای یک برنامه یا همایش سخنرانی دعوت میشود که مواضعی خلاف دانشجویان دارد، مثلاً ضدفمینیسم است یا با همجنسگرایی مخالف است، دانشجویان با فریادزدن، شلوغکاری، قطع برق سالن یا دیگر شیوهها جلوی حرفزدن او را میگیرند. اما همین دانشجویان درعینحال خودشان را رادیکالترین مدافعان آزادی بیان میدانند. چطور چنین چیزی ممکن است؟ شاید یک بررسی تاریخی و مفهومی به ما کمک کند.
آتلانتیک — مهمترین تمایز دموکراسی آمریکا از اروپا اولویت و تسامح ما در پایبندی به آزادی بیان است. بااینحال، مشاجرات جاری در دانشگاههای آمریکا نشان میدهد که آزادی بیان دارد به موضوع تندروی و تعصب تبدیل میشود. در حالی که دانشجویان محافظهکار از اهمیت دعوت از سخنرانان بحثانگیز و ایجاد تنش دفاع میکنند، بسیاری از لیبرالهای خودخوانده دست به کوششهایی بهطور فزاینده مخرب، حتی خشن، میزنند تا جلوی آنها را بگیرند. لیبرالها استدلال میکنند که، برای برخی، آزادی بیان تنها ابزاری است که برای سرکوب و طرد دیگران به کار میرود. بنابراین، برای آنکه برابری را کارآمد سازیم، دیدگاههایی نفرتانگیز یا دیدگاههایی که بهطور تاریخی «دارای حق ویژه» هستند نباید اجازۀ سخنرانی داشته باشند، بهنحوی که سرانجام گروههای آسیبپذیر و بهحاشیهراندهشده بتوانند سخن خود را ابراز کنند و شنیده شوند.
دلیل اینکه توسل به متمم اول قانون اساسی آمریکا [۱] نمیتواند این مشاجرات دانشگاهی را حلوفصل نماید آن است که موضوع دعوا تعارضی بنیادین بین دو مفهوم بسیار متفاوت از آزادی بیان است. تعارض بین آنچه یونانیان آیسگوریا [۲] مینامیدند، از یک سو، و پارّسیا [۳]، از دیگر …