اگر می‌خواهید حال یک میان‌سال را بفهمید، شوپنهاور بخوانید<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

اگر می‌خواهید حال یک میان‌سال را بفهمید، شوپنهاور بخوانید

چه آدم موفقی باشید و چه آدمی شکست‌خورده، در میان‌سالی با بحرانی معنایی مواجه می‌شوید

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۶ دقیقه مطالعه

bookmark
اگر می‌خواهید حال یک میان‌سال را بفهمید، شوپنهاور بخوانید

در مقایسه با جوان‌ها و سالمندان، میان‌سال‌ها با شدت بیشتری از زندگی‌شان ناراضی‌اند. احساس می‌کنند به چیزهایی که می‌خواسته‌اند نرسیده‌اند و چیزهایی که به آن رسیده‌اند هم دیگر رنگ و بویی برایشان ندارد. کارشان ملال‌آور و تکراری است و زندگی روزمره‌شان خسته‌کننده و غم‌بار. به این حالت بحران میان‌سالی گفته می‌شود، موضوعی که فلاسفه هنوز آن‌چنان که باید و شاید به آن توجه نکرده‌اند.

ایان — علی‌رغم اینکه بیش از ۲۵۰۰ سال است که فلاسفه دربارۀ مشخصات زندگی نیک تأمل می‌کنند، چندان چیزی دربارۀ میان‌سالی نگفته‌اند. برای من، نزدیک‌شدن به چهل‌سالگی آغاز یک بحران کلیشه‌ای بود. منی که از روی موانع حرفۀ آکادمیک پریده بودم می‌دانستم خوش‌اقبالم که استاد دائمی فلسفه هستم. بااین‌حال، وقتی از مشغولیات زندگی و هجوم چیزهایی که باید انجام دهم فاصله می‌گیرم، خودم را سرگردان می‌یابم؛ خب که چه؟ احساس تکرار و پوچی می‌کنم از پروژه‌هایی که کامل می‌شوند تا صرفاً پروژه‌هایی دیگر جایگزینشان شود. این مقاله را تمام می‌کنم، این کلاس را تدریس می‌کنم و باز روز از نو روزی از نو. چنین نبود که همه چیز بی‌ارزش به نظر برسد، حتی مواقعی که دل و دماغ نداشتم باز احساس نمی‌کردم کارهایم کاملاً بی‌معناست. بااین‌حال، به‌نوعی، تکرار فعالیت‌هایی که هر یک فی‌نفسه منطقی بودند برایم بی‌ارزش شده بود.

فقط من این حس را ندارم. احتمالاً شما نیز در پیگیری اهداف ارزشمند نوعی پوچی را حس کرده‌اید. این شکلی از بحران میان‌سالی است که هم آشناست و هم …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۷ فصلنامه علوم انسانی ترجمان (تابستان ۱۳۹۷) منتشر شده است.