
جان کیج، موسیقیدان آمریکایی، قطعۀ بسیار مشهوری دارد که در آن یک پیانیست دقیقاً به مدت ۴ دقیقه و ۳۳ ثانیه پشت پیانو مینشیند، بدون آنکه دست به چیزی بزند. اگر پیگیرِ هنر مدرن باشید، این قبیل شیرینکاریها برایتان ناآشنا نیست. خب، وقتی همۀ منتقدین دارند بهبه و چهچه میکنند، چه کسی جرئت دارد به اینجور نوآوریها بتازد؟ احتمالاً راجر اسکروتن، فیلسوفی که هنوز مدافع سرسخت فرهنگ والا و منتقد سرسخت فرهنگِ تقلب و بسیاری از متفکران و هنرمندان معاصر است.
ایان — فرهنگِ والا ضمیر خودآگاه جامعه است. این فرهنگ حاوی آن آثار هنری، ادبی، پژوهشی و فلسفی است که چارچوبِ مرجعِ مشترک تحصیلکردگان را میسازد. فرهنگ والا دستاوردی آسیبپذیر است که برای تداومیافتن باید مبتنی بر فهمی از سنت و تأیید گستردۀ هنجارهای اجتماعی پیرامونیاش باشد. وقتی آن چیزها از میان بروند، که این اتفاق لاجرم میافتد، فرهنگِ تقلب جای فرهنگ والا را میگیرد.
تقلب تا حدی نیازمندِ همدستی مجرم و قربانی است که، برای باور به چیزی که به آن باور ندارند و احساس چیزی که ناتوان از احساسش هستند، تبانی کنند. ما اعتقادات تقلبی داریم، نظرات تقلبی داریم و تخصصهای تقلبی. هیجان تقلبی هم هست و وقتی به وجود میآید که افراد فُرم و زبانی را که احساسات حقیقی میتواند در آن ریشه بدواند چنان تنزل میدهند که دیگر تفاوت بین صدق و کذب برایشان کاملاً روشن نیست. کیچ [۱] یک مصداق بسیار مهم این ماجراست. آثار هنری کیچ پاسخی به دنیای واقعی نیستند، بلکه محصولاتی جعلیاند که طراحی شدهاند تا جانشین دنیای واقعی شوند. اما تولیدکننده و مصرفکننده تبانی میکنند تا همدیگر را متقاعد سازند که آنچه در و از طریق آثار هنری کیچ احساس میکنند یک امر عمیق، مهم و واقعی است.