
عشق تجربهای است بیهمتا، شور و لذتی وصفناشدنی و درد و حرمانی تسلیناپذیر. عشق بر ما هجوم میآورد و ذهن و ضمیرمان را تسخیر میکند. گویی چیزی است غریزی، نه ارادی. عشق چیست و چه بر سر ما میآورد؟ احتمالاً نزدیکترین تجربۀ انسانی به عشقْ اعتیاد است. آزمایشهای متعددی بر یکسانی این دو تجربه در فعالیتهای مغزی ما صحه میگذارد.
نوتیلوس — «اگر بخواهیم دربارۀ اعمالی که از عشق برخاستهاند بخوانیم، سراغ چه میرویم؟ ستون قتل روزنامه.»
جرج برنارد شاو
جرج برنارد شاو از قدرت عشقِ رمانتیک و دلبستگی آگاه بود. من ادعا میکنم که هر دو اینها اعتیادند؛ زمانی که رابطه خوب پیش میرود، اعتیادی فوقالعاده، و هنگامیکه شراکت از هم پاشیده میشود، اعتیادی بهشدت منفی است. علاوهبرآن، این اعتیادِ عاشقانه مدتها قبل، زمانیکه لوسی(۱) و خویشاوندان و دوستانش حدود ۲.۳میلیون سال قبل در چمنزارهای آفریقای شرقی پرسه میزدند، در فرایند تکامل ایجاد شده است.
عشق رمانتیک را در نظر بگیرید. حتی یک عاشق خوشحال نیز تمام ویژگیهای یک معتاد را از خود بروز میدهد. مهمتر از همه، مردان و زنانِ دلباخته مشتاقِ وصلتِ عاطفی و جسمی با محبوب خود هستند. این اشتیاق یکی از اجزای اصلی همۀ اعتیادهاست. همچنین، زمانی که عاشقان به معشوق میاندیشند، ناگهان احساس وجدی شدید، نوعی «مستی» به آنها دست میدهد. همینطور که شیفتگیِ عاشق بیشتر میشود، به دنبال تعامل هرچه بیشتر با معشوق است که در ادبیات مرتبط با اعتیاد به آن «تشدید» میگویند. همچنین، بهصورتی وسواسگونه به معشوق میاندیشند، که شکلی از تفکر ناخواندهای است که در وابستگی به مخدرها نقشی اساسی دارد. افراد عاشق همچنین واقعیت را تحریف کرده، اولویتها و عادات روزانهشان را برای سازگاری …