
دنیای مدرن فراموشی را دوست دارد. اگر گذشته بهطور سیستماتیک تقبیح و انکار نشود، امید به آیندۀ درخشانی که مدرنیته مدام نوید آن را میدهد کمرنگ میشود. این ماجرا فراتر از گفتمانی خاص یا دورهای محدود است، از روانکاوی فرویدی و فلسفۀ تاریخ تا نظریۀ توسعه و اردوگاه چندفرهنگیگرایی، گذشته همواره عرصهای تاریک و تلخ تصویر میشود که باید از دست آن خلاص شد. کتابی جدید به جوانب گوناگون این فرهنگ فراموشی میپردازد.
نیو استیتسمن — در یک نگاه مدرن فراگیر، که به نظر خیلیها چنان بدیهی است که نمیتوانند به هیچ شیوۀ دیگری فکر کنند، گذشته باری است که باید دور انداخته شود تا نوع جدیدی از زندگی بتواند به میدان بیاید. انسانهای مدرن همیشه در حال گذار به مکانی دیگر هستند، مکانی که هر چه بیشتر در سفر طی میکنند دورتر به نظر میرسد.
این نوعی نگاه است که، همانطور که فرانسیس اوگورمن اشاره میکند، جنبهای خندهدار دارد:
نگرانی دربارۀ صورتهای چندگانۀ آینده همۀ ما را درون جوکی قرار میدهد که، میشود گفت، هنوز به پایان نرسیده است. از این دید، عادتهای معاصر ذهن جوکی بدون پایانبندی، جوکی بدون جوک... هستند. با این واژگان، تجربۀ معاصربودگی تجربۀ صبر برای دانستن و هرگز نفهمیدنِ این است که پنگوئنها در بار چه کردند. [۱]
در شیوۀ زندگی آیندهمحوری که اوگورمن شرح میدهد، ما همه در موقعیتِ هام در آخرِ بازی [۲] ساموئل بکت قرار داریم، که وقتی با این پرسش مواجه میشود که آیا به زندگیِ آینده باور دارد، پاسخ میدهد «زندگی من همیشه همان بود».
اوگورمن، مورخ فرهنگی و استاد ادبیات انگلیسی در ادینبرو، که مشخصاً بر حساسیتهای عصر ویکتوریا تمرکز کرده است، باور دارد که ارزشزدایی نظاممند از گذشته بهشکل جدی از سدۀ نوزدهم …