
در ترافیکی مرگبار، رانندۀ جلویی مثل آدمهای کودن حرکت میکند، پشتسری دائم بوق میزند و در همین اوضاع و احوال یک موتوری از کنارتان رد میشود و آینۀ بغلتان را میشکند. کمترین چیزی که حق شرایط را ادا میکند یک ناسزای آبدار است و شاید چنانچه خشمتان کمی بیشتر باشد، اندکی زدوخورد هم چاشنی ماجرا شود. اگر چنین اوضاعی برای سنکا، فیلسوف قرن نخست میلادی، پیش میآمد، به این فکر میافتاد که باید در برابر خشم مثل مجسمه بیاعتنا بود: گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است.
ایان — آدمها به دلایل مختلف، از موارد جزئی گرفته (مثل اینکه در بزرگراه یک نفر راه را سد کند) تا مواردی واقعاً جدی (اینکه در سوریه مردم کشته میشوند و کسی نیست که کاری کند)، خشمگین میشوند. لیکن در بیشتر مواقع خشم از دلایلی پیشپاافتاده ناشی میشود. ازهمینرو، انجمن روانشناسی آمریکا بخشی از پایگاه اینترنتی خود را به موضوع مدیریت خشم اختصاص داده است. شگفتا که بخش مزبور همخوانی چشمگیری با یکی از کهنترین رسالات در این موضوع دارد، رسالهای با نام در باب خشم [۱] که نوشتۀ فیلسوف رواقی، لوکیوس آنائوس سنکا، در سدۀ یکم میلادی است.
به باور سنکا، خشمْ جنونی زودگذر است. او بر آن است که، حتی وقتی خشم موجه باشد، نباید مبنای کردار ما قرار گیرد، زیرا، درحالیکه «شرارتهای دیگر بر قضاوت ما تأثیر میگذارند، خشم تعقلمان را مختل میسازد. سایر پلیدیها بهطرز خفیفی هجوم میآورند و بهطور نامحسوسی رشد میکنند، ولی خشمْ عقول آدمیان را بهیکباره در غرقاب خود فرو میبرد. ...منشأ خشم به هیچ نحوی از انحا شدت آن را تعیین نمیکند: زیرا جزئیترین …