
وضعیت یک جامعه را با چه معیارهایی میتوان سنجید؟ تا پیش از نیمۀ قرن نوزدهم، کمتر کسی گمان میکرد که بشود، با جمع و تفریق سود و هزینه، به چنین ارزیابیهایی رسید. پژوهشهای آماری در آن دوره عمدتاً مسائل انسانی را میسنجیدند: تنفروشی، اعتیاد به الکل، بیماری، تکدیگری و... اما بعدها همه چیز تبدیل شد به آمارهای پولی، مثل نرخ تولید. چطور این اتفاق افتاد؟ و پیامدهای آن چه بود؟
آتلانتیک — هزاران سال است که پول و بازار وجود دارد. اما، با آنکه پول در بسیاری از تمدنها محوریت داشته است، هیچیک از مردمان جوامع مختلفی مثل یونان باستان، امپراتوری چین، اروپای قرون وسطا و آمریکای استعماری رفاه شهروندان را بر اساس درآمد پولی یا برونده اقتصادی نمیسنجیدند.
در اواسط قرن نوزدهم، آمریکا -و، به میزان کمتری، دیگر کشورهای صنعتی همچون انگلیس و آلمان- از این الگوی تاریخی جدا شدند. در آن زمان بود که بازرگانان و سیاستگذاران پیشرفت را بر حسب دلار سنجیدند و رفاه اجتماعی را بر پایۀ توانایی کسب درآمد استوار کردند. این تغییر اساسی بهمرور باعث شد تا آمریکاییها سرمایهگذاری و کسبوکار و همچنین اجتماعات، محیطها، و حتی خودشان را طور دیگری ارزشگذاری کنند.
امروزه بهسختی میتوان رفاه را به روشی غیرپولی سنجید، اما درواقع معیارهای دیگری همچون نرخ زندانیشدن و امید به زندگی نیز، در طول تاریخ ایالات متحده، رواج داشته است. دوری از آمارهای غیرپولی و حرکت بهسوی آمارهای اقتصادی بدین معناست که، بهجای درنظرگرفتن اینکه توسعۀ اقتصادی چطور نیازهای آمریکاییها را برطرف میکند، آنچه -در سیاستگذاری، کسبوکار و زندگی روزمره- سنجیده میشود این است که آیا این افراد الزامات اقتصاد را برآورده میکنند یا خیر.
در اواخر قرن …