
تاکنون دربارهٔ فروید حرفهای موافق و مخالف و علمی و شبهعلمی بسیاری مطرح شده. اما، جدای از این قضاوتهای مثبت و منفی، راز ماندگاری فروید در چیست؟ چرا بعد از نقدهای تندی که به او شده همچنان محبوبیت و نفوذ ویژهای دارد؟ چرا، با اینکه بسیاری از نظریاتش سالهاست که زیر سؤال رفته، هنوز هم سیطرهاش بر روانشناسی و روانکاوی پررنگ است؟ شاید نبوغ خارقالعادهٔ او باعث این همه اثرگذاری شده؛ این درست است، اما عوامل مهمِ دیگری نیز در فرویدشدنِ فروید دخیل بوده.
کات — در ۲۴ ژانویهٔ ۱۸۹۵، در نامهای که نزدیک به نود سال منتشر نشده بود، زیگموند فروید با نگرانی دربارهٔ آزمایش خطرناکی نوشت که تصمیم گرفته بود انجامش دهد. برای دوستش ویلهلم فلیس، که مسئولیت انجام این جراحی را بر عهده داشت، اینطور نوشت: «الان فقط یک هفتهٔ دیگر به این عمل مانده. دانش پزشکیِ اندکم دوباره بر دوشم سنگینی میکند».
بیماری که تحت معالجهٔ فروید بود اِما اکشتاین نام داشت، خانمی از یک خانوادهٔ شناختهشدهٔ وینی که وقتی روانکاوی با فروید را شروع کرد حدوداً ۲۷ساله بود. شکایتش دلدرد و مسائل مربوط به عادت ماهانه بود که حتی راهرفتن را برایش دشوار کرده بود. فروید و فلیس معتقد بودند دردهای اکشتاین به خودارضاییاش مربوط میشود، مسئلهای که اِما در جلسات روانکاوی با فروید مطرحش کرده بود. جلسات اِما با فروید مسیر منطقیِ شکبرانگیزی داشت. راهحل فروید و فلیس بهطرز عجیبی بیسابقه بود. فلیس بعدها با اشاره به دردهای عادت ماهانهٔ اکشتاین نوشت: «دخترانی که خودارضایی میکنند معمولاً از قاعدگیِ دردناک رنج میبرند. در چنین مواردی، درمانِ از راه بینی تنها زمانی موفقیتآمیز خواهد بود که آنها واقعاً خودارضایی را کنار بگذارند».
فروید معتقد بود …