
نیویورک ریویو آو بوکس — ما از حماقت دیگران لذت میبریم. آنطور که چارلز مککی در کتابش، هذیانهای فوقالعاده محبوب و جنون تودهها [۱]، مینویسد «آیا این تصویری کسلکننده و غیرآموزنده است که ببینی گروه بزرگی از مردم، ناگهان، خودشان را از قید و بند عقل رها میکنند و، افسارگسیخته، بهسوی چشماندازی طلایی روانه میشوند؟ اینکه ببینی لجوجانه حاضر نمیشوند غیرواقعیبودن آن چشمانداز را بپذیرند، تا جایی که، همچون گوزنی فریبخورده در پیِ نوری کاذب دواندوان راهی میشوند و سرانجام در باتلاقی گرفتار میآیند؟». کتاب مککی، که اولینبار در سال ۱۸۴۱ در سه جلد منتشر شد، مجموعهای متنوع و عجیب از هذیانهای رایج را پوشش میدهد، از مواردی چون «جنون ساحره» در سدههای ۱۶ و ۱۷ گرفته تا کیمیاگران، مغناطیسگرها، مسمومکنندههای تدریجی و «تأثیر سیاست و مذهب بر موی سر و ریش».
در سه فصل آغازین کتاب -که به شرح جنون گل لاله در سالهای ۱۶۳۶ تا ۱۶۳۷، «جنون پول» مربوط به طرح میسیسیپیِ جان لا در سالهای ۱۷۱۹ تا ۱۷۲۰ و همچنین حباب ساوث سی (که آن هم در سال ۱۷۲۰ اتفاق افتاد) میپردازند- اولین دلیل رایج برای جنونهای سفتهبازی معرفی میشود. مککی، که از راه شاعری، ترانهسرایی و روزنامهنگاری روزگار میگذرانْد، آنچنان که باید تاریخدان بادقتی نبود. روایتهای او پُر است از افسانههای عجیب و غریب، مثلاً داستان دریانوردی را روایت میکند که در دوران جنون گل لاله بهاشتباه، بهجای پیاز معمولی، پیاز گل لالهای کمیاب را خورد که با پولش «احتمالاً میشد شاهزادۀ منطقۀ اورنج و کل دربار اشتاتهاودر را به ضیافت مفصلی مهمان کرد». بااینحال، خواندن کتاب مککی همچنان خالی از لطف و آموزندگی نیست، چراکه از سال ۱۸۴۱ تا کنون …