
ایان — رشتۀ اقتصاد توسعه نیز، مانند اکثر رشتههای دیگر، نه در نتیجۀ کنجکاوی محض علمی، که در پرتوِ رویدادهای مهم معاصر پا به عرصۀ وجود نهاد. در اواخر دهۀ ۱۹۶۰، کارمند بینالمللی برجستهای که کارشناس اقتصاد توسعه نیز بود نوشت:
سرنخ تغییرجهت مداوم کار ما معمولاً از حوزۀ سیاست نشئت میگیرد، دانشجویان در پاسخ به این سرنخ پژوهشهای خود را معطوف به مسائلی میکنند که اهمیتی سیاسی یافتهاند. بدینترتیب نظریه ارائه میکنند، داده جمعآوری میکنند و ادبیاتِ مربوط به مشکلات «جدید» را گسترش میدهند.
در مورد توسعه، این سرنخ، درواقع، نظم نوین بینالمللی در دوران پس از جنگ بود که ویژگیهای آن افول امپراتوریها، آغاز جنگ سرد و ظهور چندین کشور مستقل و جدید، یعنی کشورهای بهاصطلاح جهانسومی، بود. گرچه این رشتۀ جدید هم، در دوران جنگ سرد، جنگطلبانی را در جماعت اندیشمندان خود دید، اما اقتصاددانهای مستعد زیادی را هم جلب کرد که مجذوب چشمانداز کمک به کشورهای توسعهنیافته و ساختن دورنمای بینالمللی متعادلتر و صلحآمیزتر شده بودند.
یکی از این چهرهها آلبرت اوتو هِرشمن بود، آلمانیِ مهاجر به آمریکا که از سال ۱۹۴۶ برای فدرال رزرو کار میکرد و اقتصاددانِ هیئت مشکلات بازسازی و همکاری اقتصادی در غرب اروپا بود. در سال ۱۹۵۲، برای مأموریتی از طرف بانک جهانی به کلمبیا رفت تا، در اجرای سیاستهای توسعه، به شورای برنامهریزی ملی این کشور کمک کند. کتاب راهبرد توسعۀ اقتصادی [۱] (۱۹۵۸) شرح این تجربه بود. این کتاب فوراً به یکی از مهمترین آثار در حوزۀ اقتصاد توسعه تبدیل شد و هرشمن را بهعنوان پیشگام این رشته به شهرت رساند (و کمک کرد عضو هیئتعلمی دانشگاه کلمبیا شود).
موفقیت کتاب بهخاطر تحلیلهای بدیع و تأملبرانگیزش …