
«کاری پردرآمد و عالی که با شرایط روحی و روانی من هماهنگ باشد»، «یک ماشین عالی از مارک بی.ام.دابلیو مدل ۲۰۱۷، رنگ مشکی متالیک، فول آپشن»، «یک حساب بانکی بسیار پرپول». اینها بخشی از آرزوهایی بود که یک سارق در دفترچهٔ یادداشتهایش نوشته بود. واقعیت این است که خیلی از ما اگر از خودمان بپرسیم «در زندگی چه میخواهی؟» به همینجور جوابها میرسیم. اما این فهرستها کمکی به زندگی ما نمیکنند. باید سؤال سختتری از خودمان بپرسیم.
کوارتز — همه دوست دارند حالشان خوش باشد. همه میخواهند زندگیشان آسان و شاد و سبکبار باشد، عاشق شوند و روابط جنسی و عاطفیشان معرکه باشد، ظاهر بینقصی داشته باشند، پولشان از پارو بالا برود و محبوب و محترم باشند و تحسینشان کنند. دلشان میخواهد چنان موفق و خودساخته باشند که وقتی وارد جمعی میشوند حاضران مثل دریای سرخ، که به فرمان موسی دوتکه شد، برایشان راه باز کنند. این چیزها را همه دوست دارند. دوستداشتنشان راحت است.
اگر از شما بپرسم «از زندگی چه میخواهید؟» و شما هم جوابی بدهید مانند اینکه «میخواهم شاد و خوشبخت باشم و خانوادهای خوب و شغلی داشته باشم که دوستش بدارم»، باید بگویم پاسختان آنچنان کلی است که دیگر معنی خاصی نمیدهد.
پرسش جذابتری که احتمالاً هرگز به آن فکر نکردهاید این است که چه رنج و زحمتی را در زندگی میخواهید؟ مایلید برای چه چیزی تلاش و مبارزه کنید؟ به نظر میرسد این پرسش نقش تعیینکنندهتری دارد در اینکه زندگی ما چه چیزی از آب در خواهد آمد.
همه میخواهند شغلی عالی و استقلال مالی داشته باشند ولی همه نمیخواهند رنج شصت ساعت کار در هفته، رفتوآمدهای طولانی، کاغذبازیهای منزجرکننده، بالارفتن از نردبانِ بیمنطقِ سلسلهمراتب اداری و ملال روزمرهٔ حضور …