
وندی وودِ روانشناس در اوایل کارش در دانشگاه متوجه شد روندی در اطرافیانش وجود دارد: بسیاری از دانشجویان تحصیلات تکمیلی و اساتید همکارش، در محیط سختگیر اما بیساختارِ دانشگاه، بهسختی میتوانستند کارهایی را که شروع میکردند به پایان برسانند. هوش، استعداد و انگیزه هم ظاهراً چارۀ مشکل نبود، چون برخی از آنهایی که نمیتوانستند به برنامۀ زمانبندی پروژههایشان پایبند بمانند یا به ضربالاجلها برسند جزء بااستعدادترین افراد گروه به شمار میرفتند. پس این سؤال برایش پیش آمد که چرا تصمیمگرفتن برای تغییر در ابتدای کار بسیار آسان است، اما پایبندماندن به این تصمیم در بلندمدت تا این حد دشوار است؟ بهنظر نمیرسید مشکل از نیروی اراده باشد -چون همکارانش، هم میخواستند و هم تلاش میکردند که تغییر کنند- پس مشکلِ کار کجا بود؟ وود، سی سال از عمرش را صرف یافتن پاسخ این سؤالها کرده است و نتیجه را در کتابی به نام عادتهای خوب، عادتهای بد: علمِ ایجاد تغییرات مثبت و پایدار گردآوری کرده و مهمترین و کاربردیترین یافتههای پژوهشهایش را در آن شرح داده است. من این شانس را داشتم که با او دربارۀ این موضوع گفتوگو کنم که درک بهتر ما نسبت به این مسئله که عادتها چطور شکل میگیرند و چطور رفتار ما را هدایت میکنند چقدر میتواند به ما کمک کند تا زندگیمان را تغییر دهیم و از آن لذت بیشتری ببریم.
بیهِیویرال ساینتیست — وندی وودِ روانشناس در اوایل کارش در دانشگاه متوجه شد روندی در اطرافیانش وجود دارد: بسیاری از دانشجویان تحصیلات تکمیلی و اساتید همکارش، در محیط سختگیر اما بیساختارِ دانشگاه، بهسختی میتوانستند کارهایی را که شروع میکردند به پایان برسانند. هوش، استعداد و انگیزه هم ظاهراً چارۀ مشکل نبود، چون …