
وقتی در اخبار میخوانیم پسری مادر خودش را با ضربات چاقو به قتل رسانده، یا زنی شوهر خود را مسموم کرده، معمولاً در ذهنمان هیولایی شرور را تصور میکنیم که باید، بدون رحم و بخشش، مجازات شود. اما تاج نیتن، به جای دوریکردن از این مجرمان خطرناک، باید پای صحبتشان مینشست تا بفهمد وقتی دست به آن جنایتها میزدند، در سرشان چه میگذشت. نیتن در این نوشته رویاروییاش با یکی از این مجرمان و پیچیدگیهای درک رفتار او را شرح میدهد.
گاردین — پیش از ورود سِب به زندان، یعنی پنج هفته قبل از آنکه برای اولین بار ببینمش، به کارکنان زندان اطلاع دادند که او باید تحت نظارت شدید قرار بگیرد. هنوز در بازداشتگاه بود که، خارج از ساعت اداری، از روانپزشک جنایی خواستند او را بررسی کند.
سب گوشبهفرمان افسرانی بود که دستگیرش کرده بودند، طوری رفتار میکرد انگار اتفاقی که افتاده تأثیری روی او نداشته؛ بهنظر میرسید اصلاً برایش مهم نیست دستگیر شده است. عجیبتر آنکه گاهی احساس رضایت در چهرهاش مشهود بود. سب را دستگیر کرده بودند چون احتمال میدادند که مادرش را به قتل رسانده باشد.
پزشک کشیک بههمراه یک پرستار از واحد قضاییِ محلی به بازداشتگاه رفتند، اما سب تمایل نداشت از سلولش بیرون بیاید و با آنها صحبت کند. متخصصان بالینی بههمراه افسران پلیس به سلولش رفتند تا مستقیم با او صحبت کنند، اما هرچه میگفتند، سب تغییر رویه نمیداد: با آنها حرف نمیزد. حتی از اینکه وارد گفتوگویی عادی بشود هم سر باز میزد. متخصصان بالینی هم مثل مشاور کشیک به این نتیجه رسیدند که سِب نیازی به بستریشدن در بیمارستان ندارد. علیرغم این تشخیص، حرفنزدنِ سِب و همینطور ویژگیهای جرمی که مرتکب شده بود باعث میشد ترجیحاً مسائل رواندرمانی را …