
بهعنوان آدمی که روزانه ساعتهای نهچندان اندکی از وقتش را در شبکههای مختلف اجتماعی میگذراند، فکر میکنم بزرگترین مشکل شبکههای اجتماعی ناکارآمدبودنِ فاحش بخش «جستوجو» در آنهاست. پیداکردن محتوایی که قبلاً در اینستاگرام یا توییتر خواندهاید و جایی ذخیره نکردهاید، مخصوصاً اگر چند ماهی از آن گذشته باشد، اگر نشدنی نباشد، فقط با شانس و اقبال ممکن است. حتی گاهی فکر میکنم که بخش جستوجو در این شبکهها بهعمد تا این اندازه ابتدایی و بیفایده نگه داشته شده است تا بیش از اینکه کاربر بتواند فعالانه در آنها دنبال محتوا بگردد، مجبور باشد به هوش مصنوعی شبکه اعتماد کند و جیرهخوار آن شود. بااینهمه، زیاد پیش میآید که موضوع یا عبارتی را در شبکههای اجتماعی جستوجو کنم.
مدتی پیش، زیر فشار کاری شدیدی بودم، اما تمرکز نداشتم و ساعتهای متمادی، بیهدف، در اینستاگرام میچرخیدم. یکجا که واقعاً به مرزهای استیصال رسیده بودم، با خودم گفتم بیا در همین اینستاگرام دنبال تمرکز بگرد؛ شاید این زهر تریاک هم بشود. بخش اکسپلور را باز کردم -متناسب با ولچرخیدنهای آن روزها، سرتاسر اکسپلورِ اینستاگرامم پر بود از شفق قطبی، سنگهای نیمهقیمتی، طراحی با مداد و پرندگان- و در نوار بالایش که به کاربر اجازۀ جستوجو میدهد نوشتم « تمرکز». فهرستی از صفحهها آمد که در نام کاربری یا توضیحاتی که داشتند چنین کلماتی نوشته شده بود: «مربی تمرکز»، «کمپ تمرکز»، «کارگاه تمرکز و توجه»، «باشگاه متمرکزها» و از این قبیل. چندتا را باز کردم و وارد دنیایی شدم که تا آن روز اگرچه نمونههایش را گذری دیده بودم، اما هیچوقت جدی نگرفته بودم. بیشتر صفحهها نوعی آلبوم تکنفرۀ تکراری بود. احساس میکردی صاحب صفحه با دو سه دست لباس، رفته …