در ورطۀ سوفسطایی<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

در ورطۀ سوفسطایی

چرا متافیزیک اساس سیاست نیست؟

نقدنامه علوم انسانی

۱۱ دقیقه مطالعه

bookmark

سیاست را امروز معنای روشنی است، هم نزد عالمان علوم اجتماعی و هم نزد مردم. کمتر کسی اعتنایی به مسائل دانش سیاست در اعصار گذشته دارد. پرسش از منشأ دولت و یا غایت یک واحد سیاسی، پرسش‌هایی پیچیده محسوب می‌شوند که نمی‌توانند واقعیت تجربی سیاست را ببینند و به ملاحظه و ارزیابی عملکرد نهادهای آن بنشینند. امروز پرسش‌های فلسفی متهم هستند که در بی‌اعتنایی به موضوع کارآمدی و رضایت در سیاست، زمینه را برای مشروعیت خودکامگی سیاستمداران و ادارۀ غیرعلمی اجتماع سیاسی فراهم کرده‌اند چرا که چهرۀ عریان قدرت را با طرح‌های گوناگونِ بنیاد و غایت پوشاندند و اجازه ندادند تا سیاست همچون بخشی از زندگی مردم به فکر سامان امورات آن‌ها باشد. بعد از این بود که سیاست، خود را در تنظیم روال‌های کلان کشور نشان داد و تکلیف خود را بهینه‌سازی سازوکارهای ادارۀ کشور جهت تطابق با خواست عمومی دانست. نهاد دولت نیز زمینه را برای گفت‌وگوهای جهت‌مند و مؤثر برای رسیدن به توافق‌های عمومی حول برنامه‌های گوناگون ادارۀ کشور و رفع آسیب‌ها فراهم می‌کرد. سیاست که تا قبل از این محل پرسش‌های دشوار و ادامه‌دار بود، با این تلقی رایج در زمانۀ ما به ایستگاه پایانی خود رسید. نه به این معنا که دیگر راهی برای تحقیق و پژوهش ندارد، که می‌دانیم امروز بیش از هر زمان دیگری سیاست عرصه‌ای مملو از نظریات و الگوهای مختلف برای تشخیص و ارزیابی و ارائۀ راهبرد است، بلکه به این جهت مهم که نقطۀ تاریکی ندارد؛ پرسشی ضروری در سیاست نیست که آن‌سوتر ایستاده باشد و دعوتش به تفکر همواره بیش از نیروی فکر و تحقیقِ موجود را بطلبد. در این فعلیت تام، عرصۀ سیاست، عرصۀ فراوانی مسائل، اطلاعات و الگوهای مختلف برای تجزیه و تحلیل و ارائۀ خط‌مشی است و جایی برای طرح ضرورت …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۲ مجلهٔ نقدنامه علوم انسانی (آبان ۱۴۰۲) منتشر شده است.