قانون و فرصتِ سیاست<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

قانون و فرصتِ سیاست

تفسیر قانون چگونه ممکن است؟

نقدنامه علوم انسانی

۱۲ دقیقه مطالعه

bookmark

۱. توماس هابز فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم، در فصل دوم لویاتان دربارۀ وضع طبیعی انسان که از آن با عنوان «جنگ همه بر ضد همه» تعبیر می‌کند، می‌نویسد:

مفهوم حق و ناحق و عدالت و بی‌عدالتی، در آن وضع [وضع طبیعی] معنایی ندارد. وقتی قدرتی عمومی در کار نباشد، قانونی هم وجود ندارد؛ و وقتی قانون وجود نداشته باشد، عدالتی متصور نیست... [این‌ها] صفات آدمیانی هستند که در جامعه زندگی می‌کنند، نه آدمیان تنها و منزوی.[۱]

مسئله‌ای که در این گفتار هابز اهمیت دارد، این است که تا پیش از تأسیس دولت، عقلانیت و نظم عمومی وجود ندارد که دولتی مبتنی بر آن تأسیس شود؛ بلکه انسان‌ها تازه با تأسیس دولت، وارد نحوی عقلانیت و نظم جمعی می‌شوند. به عبارت دیگر این‌گونه نیست که جامعه‌ای وجود داشته باشد و بعد دولتی را تشکیل دهد، بلکه جامعه خود با تأسیس دولت شکل می‌گیرد.

جان لاک دیگر فیلسوف انگلیسیِ همان عصر، در رساله‌ای در نقد هابز می‌نویسد:

انسان‌های مستقل و برابر با یکدیگر می‌نشینند و... باهم برای آغاز و تشکیل یک حکومت مذاکره می‌کنند... تمام جوامع سیاسی از اتحاد داوطلبانه و توافقات دوجانبۀ انسان‌ها که آزادانه برای انتخاب حکومت‌هایشان و نیز شکل حکومت‌شان به تعامل پرداختند، آغاز شدند.[۲]

در نظر لاک، اگرچه در وضع طبیعی «انسان‌ها با یکدیگر بر طبق عقل زندگی می‌کنند» [۳]، اما در این وضعیت، بهره‌مندی آن‌ها از حقوقشان «بسیار نامطمئن و غیرایمن» [۴]است. لذا با تشکیل دولت به‌دنبال آن‌اند تا «به‌شیوۀ بهتری از خودشان، آزادی و دارایی‌شان حفاظت کنند». [۵] بر این اساس، دولت و نظام حقوقی آن، از ابتدا مبتنی بر اصولی شکل می‌گیرد که همواره برقرار بوده و دولت برای حراست بیشتر از همان اصول تشکیل شده است. این اصول بر دولت مقدم‌اند و دولت بر …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۲ مجلهٔ نقدنامه علوم انسانی (آبان ۱۴۰۲) منتشر شده است.