
جستوجو برای یافتن خودِ حقیقی طرحی به درازای تاریخ است، اما امروز بیش از همیشه به دغدغهای همگانی بدل شده است. در دورۀ فراگیری شبکههای اجتماعی، برداشتی که از اصالت رواج یافته ما را در نوعی خلأ خودخواسته گرفتار میکند، و حرکت را از ما دریغ میکند. مفهوم بدلیِ اصالت ما را در ملغمهای از خودشیفتگی افسارگسیخته و همرنگی منفعلانه با جماعت گرفتار کرده است. شاید آگاهی تاریخی به سرچشمۀ دو آرمان اصالت و آزادی بتواند ما را از این دام نجات دهد.
ایان — «خودت باش. دیگران همه از قبل اشغال شدهاند». این لطیفۀ مشهور، که غالباً بهاشتباه به اسکار وایلد نسبت داده میشود، بیآنکه بار کنایی به خود بگیرد در کتابهای خودیاری و وبلاگهایی به چشم میخورد که اصالت را تجلیل میکنند. این کتابها و وبلاگها عبارت «خودت باش» را هدفی ارزشمند و تقریباً دستنیافتنی قلمداد میکنند. دلیل این امرْ قابلدرک است. فرهنگ ما مملو از اصالت است: ما پیوسته «در حال یافتن خویشیم»، «مشغول شکوفاکردن خود»، «مسیر خود را رفتن»، «واقعیبودن»، «مسیرهای پیموده را نرفتن»، «از خیل جماعت جداشدن». سالهای جوانیمان را در تلاش برای یافتن کیستیمان صرف میکنیم، سالهای بعدی را در تلاش برای صادقبودن با خود سپری میکنیم، و فاصلۀ بین این دو را در این بحران که آیا همانیم که میپنداشتیم یا نه.
جملۀ منسوب به «وایلد»، هرچند ناموثق، به نکتۀ مضحکی در قلب مفهوم اصالت اشاره میکند [و آن اینکه]، این حجم از دروننگری ضرورتی ندارد. چرا اینقدر تلاش میکنیم کسی باشیم که نمیتوانیم غیر از آن باشیم؟ همانطور که دیوید فاستر والاسِ نویسنده میگوید «در پایان، خودتان خواهید شد».
افزون بر این، تلاش برای اصالتْ عمیقاً بیهوده است. ممکن است دیگران از قبل …