چشم باز کن! در خیابان، هزاران ابرانسان معمولی خواهی دید<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

چشم باز کن! در خیابان، هزاران ابرانسان معمولی خواهی دید

پیش به‌سوی تمدنی که هم مادون انسانی است و هم ابرانسانی

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۴ دقیقه مطالعه

bookmark
چشم باز کن! در خیابان، هزاران ابرانسان معمولی خواهی دید

با همۀ پیشرفت و تنوعی که در جهان به وجود آمده، یک چیز به‌طرز عجیبی یکسان، تکراری و ملال‌انگیز شده است: شخصیت انسان‌ها. افراد جوامع امروزی در میان جمعیت گم‌اند. آن‌ها غالباً یا در پی نفع شخصی‌اند یا در برکۀ امیال خود دست‌وپا می‌زنند. به قول نیچه، آدم‌های این زمانه «خوشی‌های کوچک روزانه‌ای دارند و خوشی‌های کوچک شبانه‌ای». او بود که به‌تحقیر می‌گفت انسان‌های معمولی به یک نوع حشره تبدیل خواهند شد، «نژادی امحاءناپذیر همچون سوسک». جورج سایلابا، مرورنویس شهیر آمریکایی، می‌پرسد آیا وضعیت امروزمان همان چیزی است که از پیشرفت مادی و اخلاقی انتظار داشتیم؟

کامن‌ویل — همۀ ما تمثیل آخرین انسان نیچه را می‌دانیم. با اطمینان از اینکه دمکراسی، علم، و انسان‌گرایی سکولار قطعاً تمدن را دگرگون خواهند کرد، نیچه -یا اگر دقیق‌تر بگوییم، زرتشت- می‌پرسد که نتیجۀ این دگرگونی چه نوع انسانی خواهد بود؟ پاسخ او، آغشته به طعن و تحقیر، این است که انسان‌های معمولی به یک نوع حشره تبدیل خواهند شد، «نژادی امحاءناپذیر همچون سوسک»، مخلوقی که «خودِ زمین را کوچک خواهد کرد». ابراز تأسف زرتشت چنین است:

دردا زمانۀ خوارشمردنی‌ترین انسان فرامی‌رسد؛ انسانی که دیگر خود را خوار نتواند شمرد.

هان! به شما واپسین انسان را نشان می‌دهم.

عشق چیست؟ آفریدن چیست؟ اشتیاق چیست؟ ستاره چیست؟ واپسین انسان چنین می‌پرسد و چشمک می‌زند ... .

«ما خوشبختی را اختراع کرده‌ایم»: واپسین انسان‌ها چنین می‌گویند و چشمک می‌زنند.

آنان مکان‌هایی را که زندگی در آن‌ها دشوار است رها کرده‌اند: زیرا انسان به گرما نیاز دارد! هنوز همسایه را دوست می‌دارند و خود را بدو می‌سایند: زیرا انسان به گرما نیاز دارد! ...

یک رمه بی هیچ شبان! همه یکسان می‌خواهند و همه یکسان‌اند. …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۲۰ فصلنامه ترجمان علوم انسانی (پاییز ۱۴۰۰) منتشر شده است.