
گوتلیب فیشته، وارث خودخواندۀ کانت، میگفت «نبوغ» امری الهی است، درحالیکه «جنون» ماهیتی حیوانی دارد. شوپنهاور تردید داشت که موضوع به همین سادگی باشد، بلکه اساساً ممکن است ماجرا کاملاً برعکس باشد، اینکه نبوغ و جنون نه در مقابل هم، بلکه دو امر بههمپیوسته باشند.شوپنهاور برای ارضای کنجکاوی خود دست به کاری خارقالعاده زد. او دانشگاه را ترک کرد و، برای آنکه با چشم خودش ببیند، به دیدار ساکنان تیمارستان رفت، دیداری که به رویهای مداوم بدل شد.
سایکی — آرتور شوپنهاور، در نخستین سطر از فصل «دربارۀ جنون»، در دومین جلد از شاهکار خود، یعنی جهان بهمثابۀ اراده و بازنمود [۱]، مینویسد «سلامت روان حقیقیْ به یادآوری کامل گذشته است». اگر به این جمله فارغ از محتوای کتاب بنگریم، ادعایی شگفتانگیز و سؤالبرانگیز است. بدیهی است که به یادآوری خوب گذشته امری است مفید، اما یادآوری کامل ممکن است بهنوبۀ خود کاری مضر باشد، زیرا بسیاری چیزها را باید از یاد برد و بههرحال سلامت روان باید چیزی بیش از به یادآوری کامل گذشته باشد.
اما بهراستی مقصود شوپنهاور چیست و چگونه به این نتیجه رسیده است؟
داستان از سال ۱۸۱۱ آغاز میشود، زمانیکه شوپنهاورِ ۲۳ساله در دانشگاه برلین ثبتنام کرد، به این امید که مستقیماً از بزرگترین فیلسوفان زندۀ آلمانی بیاموزد. اما خیلی زود از این امر ناامید شد و بعدتر درسهای فیلسوفی همچون گوتلیب فیشته، وارث خودخواندۀ کانت، را مهمل خواند.
یکی از گفتههای فیشته که بهطور خاص او را برآشفت این بود که نبوغ امری الهی است، حالآنکه «جنون» ماهیتی حیوانی دارد. شوپنهاور تردید داشت که موضوع به همین سادگی باشد، بلکه اساساً ممکن است عکس این مدعا صادق باشد، اینکه نبوغ و جنون نه در مقابل هم، بلکه دو …