مشروطۀ ایرانی ۱۳ مردادماه ۱۲۸۵، با امضای مظفرالدینشاه، شاه ناتوان قاجار، به پیروزی رسید و با کودتای ۳ اسفندماه ۱۲۹۹ رضاخان، پایان یافت. این آغاز و پایان شاید روشنترین توضیح دربارۀ جنبش مشروطه و چگونگی تولد قانون در ایران معاصر باشد. مشروطهای که با فرمان «تأسیس مجلس منتخبین ملت» آغاز شد و پس از فراگیرشدن هرجومرج در کشور، با اعلامیۀ «حکم میکنم» پایان یافت. هرچند عمر مشروطه کوتاه بود اما قانون اساسی ایران که در فضای عمومی آن شکل گرفت تا سال ۱۳۵۷ باقی ماند و البته تا به امروز درکی از معنی قانون را برای جامعۀ ایرانی، سیاستمداران و طبقۀ متوسط آن به میراث گذاشت.
مشروطهخواهان در ابتدای دوران معاصر ایران بیش از هر چیز در پی قانون بودند و گمان میکردند که این قانون است که سبب آزادی و ازالۀ استبداد میشود. البته بر ایشان که متأثر از افکار اروپایی بودند هنوز آنقدرها روشن نبود که حکومت ایرانی سالیانی است که زمام امور را از کف داده و حتی آنچنان رغبتی به ادارۀ مستبدانۀ کشور ندارد. آنها اشتباه نمیکردند که اوضاع کشور نابسامان است و ایران آمادگی حضور در دنیای جدید و بهرهمندی از خصایص ویژۀ آن را ندارد اما بهدرستی نمیتوانستند به ارادۀ مشترکی برای این تغییر برسند و نیروی جنبش خود را در وحدت آن متعین کنند. البته این حکمِ امروز ما دربارۀ آنها است چرا که مشروطهخواهان، دستیابی به قانون را همۀ آن چیزی میدانستند که در پی آن بودند [۱]؛ اگر کشور قانون میداشت و قدرت پادشاه را مهار میکرد، آزادی برای مملکت حاصل میشد و آنگاه عدهای از منتخبین ملت میتوانستند در مجلس شورا بنشینند و بر اساس مصالح عامه، قانونگذاری و تنظیم امور کنند. بنابراین همۀ مبارزه خلاصه میشد در فشار بر حکومت مستبد تا تن …