
از زمانی که فرانسیس گالتون دوگانهٔ «طبیعت یا تربیت» را وارد زبان علم کرد، این تصور رایج شد که هویت انسان یا از ژنها شکل میگیرد یا از محیط. شاید امروز بدیهی به نظر برسد که ترکیب این دو عامل تعیینکنندهٔ مسیر زندگی ماست، اما شاخهای نوظهور به نام «ژنتیک اجتماعی» از چیزی فراتر سخن میگوید: از درهمتنیدگی عمیق و بازخوردی ژنها و محیط، بهگونهای که هیچیک بدون دیگری معنا ندارد. دالتون کانلی، جامعهشناس دانشگاه پرینستون، نشان میدهد که حتی ژنهای اطرافیان مانند دوستان، همکلاسیها و همسر میتوانند بهاندازهٔ ژنهای خود ما بر سلامت روان یا مسیر تحصیلیمان اثر بگذارند. این نگاه تازه فقط مرزهای علم را جابهجا نمیکند بلکه پیامدهایی بنیادین برای سیاستگذاری، عدالت اجتماعی و تصمیمهای روزمرهٔ والدین نیز به همراه دارد.
نیویورک تایمز — از ۱۵۰ سال پیش که فرانسیس گالتون عبارت «طبیعت در برابر تربیت» را ابداع کرد، بحث دربارۀ اینکه چه چیزی ما را شکل میدهد بر علوم انسانی سیطره داشته است.
آیا همانطور که طرفداران وراثت میگویند، ژنها سرنوشت ما را تعیین میکنند؟ یا ما همچون لوحی نانوشته به دنیا میآییم و تنها توسط آنچه در خانه و محیط اطراف خود تجربه میکنیم شکل میگیریم؟ این سؤالات و امثالهم ابتدا در مباحث علمی مطرح شدند تا اینکه بهسرعت گسترش یافتند و به موضوعی بدل شدند که هر کسی آنها را به دلخواه خود تعبیر میکرد و در استدلالهایش به کار میبرد-از استدلال دربارۀ ارادۀ آزاد گرفته تا نژاد، نابرابری، و اینکه آیا سیاستهای عمومی میتوانند شرایط را برابر کنند یا آیا اصلاً باید شرایط را برابر کنند یا نه.
اما، امروزه شاخهای جدید از علم در حال برهمزدن این جدال است -نه با اعلام پیروزی یک طرف بر …