در ستایش امیدی که از دل یأس می‌جوشد<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

در ستایش امیدی که از دل یأس می‌جوشد

وقتی خوش‌بینی راه‌گشا نیست، شاید یأسْ نقطهٔ آغاز باشد

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۷ دقیقه مطالعه

bookmark
در ستایش امیدی که از دل یأس می‌جوشد

وقتی تلاش‌های سیاسی، مبارزه‌های انسانی و امید به مهار بحران اقلیمی در چرخه‌ای فرساینده و بی‌پایان گرفتار شده‌اند، آیا هنوز می‌توان به امید تکیه کرد؟ حتی اگر آینده‌ای در کار نباشد، باز هم باید جنگید؛ این جوهرهٔ نگاهی است که آن را «بدبینی امیدوارانه» می‌نامند. گال بکرمن، با الهام از تفسیر کامو از سرنوشت سیزیف و گفت‌وگویی با فیلسوفی معاصر، نشان می‌دهد که چگونه پذیرش نامعلوم بودن آینده و پافشاری بر ارزش‌های اخلاقی می‌تواند سرچشمۀ امیدی رادیکال و کنشی بی‌چشم‌داشت باشد، امیدی که نه از اطمینان به نتیجه، بلکه از تعهد به انجام کاری که درست است زاده می‌شود. آیا چنین امیدی، در جهانی که از خوش‌بینی خسته است، هنوز می‌تواند نیرویی برای حرکت باشد؟

آتلانتیک — سدۀ پرهول‌و‌هراس کنونی، جایی برای خوش‌بینی باقی نگذاشته است، ولی ما عموماً در برابر بدبینی مقاومت می‌کنیم. شرایط باید بهتر شود. اوضاع بهتر خواهد شد. باید بهتر شود. اما به اهداف بزرگی چون توازن جهانی، اقتصاد سالم و راه‌حل بحران اقلیمی که می‌رسیم، انگار تخته‌سنگی را بارها و بارها به بالای تپه‌ای بر گُرده کشیده‌ایم و به پایین رها کرده‌ایم، و همۀ آن هن‌و‌هون‌ها و تلاش‌ها نقش‌برآب شده است. راه بازگشت طولانی است، ولی تخته‌سنگ پایین تپه افتاده است و ما را به آغازی دوباره فرامی‌خواند، البته اگر جانی در بدن باشد.

داستان یونانی سیزیف روایت پادشاهی است که تا ابد محکوم به غلتاندن تخته‌سنگی عظیم به بالای تپه‌ای است که هرگز به رأس آن نمی‌رسد. آلبر کامو، در تفسیر مشهور خود، این داستان را تمثیلی از وضع بشر می‌داند: زندگی بی‌معناست و وقوف بر این بی‌معنایی عذاب‌آور است. برداشت اولم از مقالۀ افسانۀ سیزیف کامو به همین صورت بود، عذابی اخروی هم‌پایۀ عذاب …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۳۵ مجله فصلنامه ترجمان علوم انسانی (تابستان ۱۴۰۴) منتشر شده است.