
اگر نقد کُشنده بود، نئولیبرالیسم مدتها پیش از این میمرد. اما دههها مخالفت روشنفکران چپ و راست فقط کمی از سلطۀ ایدئولوژیک نئولیبرالیسم کاسته است. بلیک اسمیت، مورخ و استاد دانشگاه شیکاگو، با بهرهگیری از تحلیلهای فوکو نشان میدهد نئولیبرالیسم صرفاً مجموعهای از سیاستها نیست، بلکه بر انسانشناسی خاصی استوار است که فرد را موجودی عقلانی، منفعتجو و قابلهدایت از طریق مشوقهای اقتصادی میبیند. این «انسان اقتصادی» هنوز شخصیت مرکزی در اغلب سیاستگذاریهاست، حتی آنهایی که ظاهراً در مخالفت با نئولیبرالیسم طراحی شدهاند. شاید وقت آن رسیده باشد که به جای تغییر سیاستها، تصورمان از انسان را تغییر دهیم.
هجهاگ ریویو — اگر نقد کُشنده بود، نئولیبرالیسم مدتها پیش از این میمرد. اما دههها مخالفت روشنفکران چپ و راست و یک دهه سیاست پوپولیستی فقط توانسته تا حد کمی از برجستگی ایدئولوژیک نئولیبرالیسم بکاهد. صحبت از سیاستهای «حمایت از خانواده»، همچون معافیتهای مالیاتی و یارانههای فرزندآوری، و نیز اقدامات دولت بایدن برای تولید کالاهای فناوری در داخل کشور، شاید به بعضی از مخالفان نئولیبرالیسم دلگرمی بدهد (بماند که چنین برنامههایی نقشۀ ایدئولوژیک سیاست آمریکا را بیشازپیش تار و محو میکنند)، ولی هیچکدامشان جایگزین همهپذیری برای نئولیبرالیسم ندارند، چشماندازی که بعد از بحرانهای دهۀ هفتاد راهنمای فکر و عمل ما شد و با وجود نارضایتیها همچنان هم هست.
نیم قرن پیش، در پی تحریم نفتی از سوی سازمان اوپک و نیز ترکیب بیسابقهای از تورم و بیکاری، درک عموم از نظام سیاسی و اقتصادیای که پس از جنگ جهانی دوم مبنای کار نخبگان غربی بود تغییر یافت. آنوقت بود که نئولیبرالیسم و تاکتیکهایی که برای احیای …