
وقتی کسی به مرز خودکشی میرسد، احساس میکند به پایان خط رسیده، حس میکند هرچه بوده را امتحان کرده و اطمینان دارد که خودکشی تنها مسیر باقیمانده است. اما جنیفر مایکل هکت، در طی سالها مطالعه دربارۀ خودکشی، به این نتیجه رسیده که خودکشی بسیار تکانشیتر از آن چیزی است که تصور میکنیم. هکت مشخصاً از آمار و ارقام و حقایقی صحبت میکند که با یادگیری و تکرارشان میتوانیم ذهنمان را آموزش دهیم تا خودکشی را نه یک هیولای بیمهار که تکانهای قابلکنترل ببیند.
ووکس — مانند اغلب سکولارها و بسیاری از مذهبیها، قسمت اعظم زندگیام اندیشۀ غالب فرهنگی دربارۀ خودکشی را درست میدانستم: اینکه خودکشی انتخاب شخصیِ هر فرد است؛ اینکه خودکشی بار اخلاقی ندارد؛ و اینکه باید این موضوع را به حال خود رها کنیم، چون حتی جرئت نداریم رنجی را که به چنین اقدامی منجر میشود تصور کنیم. اما دیگر فکر نمیکنم هیچیک از این اندیشهها درست باشد.
چه چیز نظرم را تغییر داد؟ دو دوست را در اثر خودکشی، و با فاصلۀ تقریباً یک سال و نیم از یکدیگر، از دست دادم. گاهی من هم نمیتوانستم به خودکشی فکر نکنم. من شاعر و تاریخدانم و دربارۀ تاریخ اندیشههای سکولار فراوان نوشتهام. بنابراین عمیقاً به آنچه از سر میگذراندم فکر کردم. متوجه شدم عجیب است که همۀ ما در رنجهایی که بهسمت خودکشی سوقمان میدهند خود را تنها تصور میکنیم، اما وقتی یکی از آشنایانمان بر اثر خودکشی میمیرد عمیقاً با او احساس نزدیکی میکنیم. شروع کردم به فکرکردن دربارۀ وجه مثبت چیزی که آن رنج به ما میگوید. ما آنقدرها که فکر میکنیم تنها نیستیم و میتوانیم صرفاً با زندهماندن نقش کلانی در جامعه ایفا کنیم. مکرر خوانده بودم خودکشیِ یک تن به خودکشیهای بیشتر میانجامد. …