
وقتی صحبت از پلانهای جغرافیایی خودکشی در شهر باشد، پلها معمولاً در بالای فهرست جا دارند. در کلانشهرهای چین، کشوری که ۲۰ درصد از کل خودکشیهای جهان در آن اتفاق میافتد، این هیولاهای ساختهشده از فولاد و بتن خیلی از مستعدانِ خودکشی را به خود فرا میخوانند. روی یکی از این پلها سالهاست که مردی تنها سعی میکند جان آدمها را نجات دهد، مأموریتی ناممکن که بار غمی تحملناپذیر را روی دوش او گذاشته است. نام او آقای چِن است.
جیکیو — پل از ربعِ شمال غربی شهر سر برآورده و تا آن سوی رودخانۀ عظیم یانگتسه امتداد مییابد. بااینحال، از ورودیِ جادهای که آن یکشنبه صبح در آنجا از تاکسی پیاده شدم، پل بیشتر به خواب و خیال میمانست، به بازوی آهنین شبحی که ادامهاش در مِه غلیظ بارانهای موسمی محو شده بود و گویی انتهایش به دنیای دیگری میرسید. تماشای نیمهپلِ مشبکی که امتدادش جایی میان زمین و آسمان تمام میشد، درست مثل نگاهکردن به نقاشیهای سورئال، آدم را گیج میکرد. وقتی دیدمش حس کردم این پل بدشگون است. هم آزاد و رها بود و هم، بهغایت، زمینگیر و غولآسا. بعدها متوجه شدم که در ساختش۵۰۰ هزار تُن سیمان و ۱ میلیون تُن فولاد به کار رفته است. این پل چهار مایل طول دارد بههمراه چهار باندِ ماشینرو در طبقۀ بالا و دو ریل قطار در طبقۀ پایین، و هر روز هزاران آدم و هزاران تُن کالا از طریق آن به شهر وارد یا از آن خارج میشوند. اما حالا ابرها فشرده شده و بوی تند گوگرد و ماهی گندیده در هوای مهآلود و سرد پیچیده بود. باران از آسمان فرو میریخت. آنجا بود که پل در مقابل چشمانم سوسو زد و سپس ناپدید شد، گویی از ابتدا هیچ پلی آنجا نبوده است.
این پل، که نام رسمیاش پل نانجینگِ رودخانۀ یانگتسه است، کاربرد دیگری …