هیچ‌کس مستحق خودکشی نیست<!-- --> | طاقچه

هیچ‌کس مستحق خودکشی نیست

تنها با عشق و امید می‌توان زندگی را به پایان رساند

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۶ دقیقه مطالعه

bookmark
هیچ‌کس مستحق خودکشی نیست

کالبدشکافی روانی مریلین مونرو

مریلین مونرو در آخرین ماه‌های زندگی‌اش با خدمتکارش، خانم موری، در خانه‌ای ییلاقی در برنت‌وودِ لس‌آنجلس زندگی می‌کرد. شب ۴ اوت ۱۹۶۲، مریلین ساعت ۸ به اتاقش رفت. خانم موری هم بعد از کمی تمیزکاری نزدیک‌ ساعت ۱۰ رفت بخوابد. به طرف اتاقش که می‌رفت هنوز چراغ اتاق مریلین روشن بود. اهمیت نداد و پیش خودش فکر کرد حتماً دارد با دوستانش تلفنی حرف می‌زند. سرش را روی بالش نگذاشته بود که از خستگی خوابش برد. چند ساعت بعد، یعنی نیمه‌شب، از خواب پرید. از تخت بیرون آمد و وقتی به طرف دستشویی می‌رفت متوجه نوری شد که از زیر در اتاق مریلین پیدا بود. احساس کرد اوضاع چندان روبه‌راه نیست. مریلین قاعدتاً نباید تا این وقت شب بیدار می‌بود. پشت در اتاق رفت و در زد. جوابی نیامد. محکم‌تر در زد و مریلین را چند بار صدا کرد، اما باز هم جوابی نیامد. می‌خواست وارد اتاق شود که دید در از پشت قفل شده. از خانه بیرون رفت تا از پنجرۀ پشتی اتاق از اوضاع سر دربیاورد. با صحنه‌ای نگران‌کننده رو‌به‌رو شد. مریلین، برهنه و به صورت، روی تخت افتاده بود. ملحفه‌ای سفید نیمی از بدنش را پوشانده بود، درحالی‌که یک دستش دراز روی تخت افتاده بود و دست دیگرش به تلفن آویزان شده بود.

ساعت از ۳ نیمه‌شب گذشته بود. سراسیمه به خانه برگشت و با روان‌پزشک مریلین، دکتر رالف گرینسون، تماس گرفت. مریلین مونرو از مدت‌ها پیش تحت نظر روان‌پزشک بود و حتی شب قبل از این ماجرا هم از روان‌پزشکش خواسته بود که به ملاقاتش بیاید و برایش دارو تجویز کند. ولی گرینسون فقط به او توصیه کرده بود که آن شب در خانه نماند و بعد از کمی رانندگی استراحت کند. مریلین البته به توصیۀ او عمل نکرد و در خانه ‌ماند. رالف گرینسون، بعد از تماس خانم موری، …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

۱like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۲۰ فصلنامه ترجمان علوم انسانی (پاییز ۱۴۰۰) منتشر شده است.