در فُتاد فلسفه<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

در فُتاد فلسفه

آغاز و فرجام فلسفهٔ ایرانی / اسلامی

نقدنامه علوم انسانی

۴۵ دقیقه مطالعه

bookmark

وجیزهٔ پیش رو، اداء سهمی به فلسفه است. خاصه در زمانی که فلسفه به ظاهر وجاهتی پیداکرده و آثار بسیاری از فلاسفهٔ اروپایی ترجمه شده است تا جایی که برخی نه فقط با وصفِ نهضت ترجمه، زمانِ ما را خواندهاند که فلسفه را همان ترجمه دانستهاند. دقیق تر بگوییم! از منظر آنها کار-ویژهٔ اهالی فلسفه چیزی جز ترجمه نیست؛ از آنکه هرچه توانستنی و اندیشیدنی و لاجرم گفتنی است فلاسفهٔ اروپایی و بهخصوص در قرن بیستم گفته و آوردهاند. این تجلیلی که بهظاهر از فلسفه در زمان ما رواج دارد مدح شبیه به ذم است و به غمنامهای میمانَد در سوگ فلسفه، و بیش از هر چیز یادآورِ ابنرشد است و نگاه او به فلسفه [ارسطو].

راقم این سطور باور دارد که غلبهٔ «فضای کلامی» بر تمامی سطوح زندگی ما، یگانه عاملِ رواج وراجی است؛ فضایی که در آن گفتن مسبوق بر شنیدن است و ناگزیر شنیدن مهمل است و گوشی وجود ندارد. انسانی که گوش-نمیدهد و گوش-نمی سپارد، سخنی هم برای گفتن ندارد و لاجرم آنچه میگوید نه از سنخ بیان (لوگوس) است که از جنسِ وراجی است. فضای کلامی فضای اختناق و اسکات است و طرفِ گفتگو ندارد و نمیشناسد. موضع و مواضع می بیند؛ خصم است او که در موضع مقابل نشسته است و با چماق ایدئولوژی یا روشجدل باید منکوب و خاموش شود. خبری از گفتوگو و بارقههای حقیقت نیست. کسی که گوشی برای دیگری ندارد بیان ندارد؛ گوشی برای حقیقت و زبانی برای تفکر ندارد بلکه عقده و گره بر و در زبان دارد و النهایه به بارگاه آزادی بیان بار-نمی یابد. معضل بزرگ روزگار ما که تشخیص سره از ناسره را دشوار و قریب به محال کرده است مدعیاتی است به ظاهر مطابق با واقع و درست ساخت، لکن تهی از معنا و برآمده از است حسانات ذهنی. اینک و در زمانی که فلسفه با غلبهٔ کلام و استبدادِ گفتن، میرود تا …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۱ مجلهٔ نقد نامه علوم انسانی (شهریور ۱۴۰۲) منتشر شده است.