پسااستعمار(۱)
«استعمار» به سلطه غیرمردمسالار یک کشور بر کشوری دیگر گفته میشود که طی آن، حاکمیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در دست کشور استعمارگر قرار میگیرد. میان اعضای سازمان ملل متحد، از ۱۸۰عضو در اواسط دهه ۱۹۹۰م(۱۳۶۹ش)، حداقل ۱۱۵عضو بهمدت ۱۰ سال، تحت استعمار یکی از ممالک اروپای غربی بوده اند. البته دیگر کشورها نیز در دورههایی از تاریخ، مستعمره سرزمینهای غیراروپایی، نظیر ژاپن، واقع شدهاند. بهرغم چنین تجارب مشترکی، میراث استعمار در کشورهای مختلف، متفاوت است؛ همچنین چشمانداز مردمسالاری پایدار نیز پس از استعمار در جوامع یکسان نیست.
مفهوم پسااستعمار را از دو جنبه میتوان بررسی کرد؛ براین اساس، پسااستعمار، دو مفهوم استمرارِ استعمار ازیکسو و تقابل با آن را از سوی دیگر فرا میگیرد؛ تقابلی که مبتنی بر نقد و بازاندیشی است. در کاربردی مشابه، اصطلاح پساساختگرا نیز بر همین اساس ساخته شده است. در وجه تقابلی، پیشوند «پسا» به یک «نقد و بازاندیشی» و «تحلیل و بازنگری » دلالت میکند. پسااستعمار در امکان اندیشیدن به راه خروج از رهگذر شکافهای تاریخی و نابرابریهای فرهنگی حاصل از مواجهه با استعمار اشاره دارد و به مثابه پارادایمی برای نقد نظاممند رنجدیدگی است.
پژوهشگران حوزه استعمارزدایی معتقدند استعمارزدایی باید از مرحله آموزش به مردم تحت استعمار آغاز شود و این فرایند، یک بازاندیشی فرهنگی درباره تجربه زیسته دوران استعمار است. پسااستعماری به وضعیت سرزمینی اطلاق میشود که دیگر مستعمره نیست و دارای استقلال سیاسی است، ولی کماکان میراث استعمار برآن مستولی است. پسااستعماری با صورتهای نوین سلطه اقتصادی، فرهنگی و ذهنی همراه است که «استعمار جدید » نامیده میشود.
آگاهی زبانی به …