
در تابستانی سرنوشتساز در دهۀ ۱۹۲۰، گروهی از روشنفکران آلمانی، از جمله آدورنو و بنیامین، به ناپل سفر کردند، شهری که با خیابانهایی پرجنبوجوش و فرهنگی سرشار از تضاد، مسیری تازه در تحلیل مدرنیته برایشان گشود.
این تجربه، با ترکیب شور زندگی و تأملات فلسفی، الهامبخش نظریههای انتقادی شد و زمینهساز شکلگیری مفاهیمی شد که بعدها مکتب فرانکفورت را به یکی از مهمترین جریانهای فکری قرن بیستم بدل کرد. مارتین میتلمایر در کتاب جدیدش، ناپل ۱۹۲۵، تأثیر محیط ایتالیا را بر این گروه از متفکران نشان میدهد و ادعا میکند که مناظر و مردمان ناپل خاستگاه ازیادرفتۀ برخی از تأثیرگذارترین تحلیلهای زندگی مدرن هستند.
نیویورکر — یکی از پیشبینیپذیرترین واکنشهای شیمیایی در فرهنگ اروپایی زمانی رخ میدهد که ذهن آلمانی وارد محیط ایتالیا میشود. نویسندۀ آلمانی مفتون منظرۀ رو به ایوان میشود و ناگهان درمییابد که زندگی دوباره ارزش زیستن دارد. سه قرن است که روح و جان برجستهترین مردم شمال در برابر مناظر ایتالیا دامن از کف داده است. گوته، هاینه، یوهان یواخیم وینکلمان و تئودور فونتانه، هر یک بهنوعی، اسیر خودخواستهٔ این مناظر شدند. حتی نیچه، که در افشای خیالپردازیهای گریز از واقعیت استادی بیبدیل بود، ایتالیا را همچون قایق نجات خود میدانست. نیچه مینویسد «دریغ که تا پیش از این فقط زندگی را تاب میآوردم!»؛ با دیدن آسمان بر فراز ناپل، اشک در چشمانش حلقه زد و احساس کرد مانند کسی است که تا آستانۀ مرگ رفته، اما «در آخرین لحظه نجات یافته» است.
گروهی از دانشگاهیان آلمانی که در اواسط دهۀ ۱۹۲۰ برای تعطیلاتی طولانی به جنوب ایتالیا رفتند خود میدانستند دنبالهرو سنتی ممتاز هستند. تئودور آدورنو، والتر بنیامین، …