
نوجوانی، دورهای از تقابل و تحول است؛ زمانی که فرزندان، با جسارت ناشی از رشد فکری، نقصهای والدین را به چالش میکشند و خواهان استقلال بیشتر میشوند. والدین نیز در این میان در تلاشاند بین حفظ اقتدار و پذیرش تغییر تعادلی ظریف برقرار کنند. اما چگونه میتوان از این چالشها فرصتی ساخت برای رشد متقابل و تقویت روابط خانوادگی؟ لیسا دمور، روانشناس برجسته و از پیشروان کنونی پژوهش دربارۀ نوجوانان، با نگاهی به زوایای پنهان ذهن نوجوانان و واکنش والدین، راهکارهایی برای عبور از این مسیر پرچالش ارائه میدهد.
کتاب در ذهن نوجوانان چه میگذرد؟، فصل سوم — بچهها وقتی کوچکترند، تقریباً همیشه به ما با دیدۀ احترام و تحسین نگاه میکنند، اما وقتی نوجوان میشوند، بهلطف قدرت عصبشناختی جدیدشان، کمکم نقصهای ما به چشمشان میآید. گذشته از آن، تمایل طبیعی نوجوانان به جداشدن از ما آنها را وادار میکند تا ما را از زاویهای جدید و فارغ از نسبت خانوادگیمان ببینند. تا پیشازاین ما را بیچونوچرا میپذیرفتند، اما حالا به ما دربارۀ خودمان بازخورد میدهند. خانوادۀ ما هم از این قاعده مستثنا نبود. تا مدتها من بودم که قوانین خانه را طبق باورهای خودم تعیین میکردم، اما خودم همیشه به قوانینی که گذاشتم پایبند نمیماندم، مثلاً گاهی قانون ممنوعیتِ آوردن تلفن همراه سر میز شام را زیر پا میگذاشتم. همچنین من هم مثل همۀ آدمها گاهی برای اینکه کارم را پیش ببرم از روش عذاب وجدان دادن به دیگران استفاده میکنم. تا زمانی که بچههایم به سن نوجوانی نرسیده بودند، این ایراداتم را به رویم نمیآوردند، ولی از وقتی نوجوان شدهاند هروقت خودم یکی از قوانینی را که وضع کردهام زیر پا میگذارم یا وقتی آنها سعی میکنند به من عذاب …