
احتمالاً این عکسهای ناراحتکننده را دیده باشید که مرغ دریایی یا لاکپشتی را نشان میدهد که تکههای پلاستیک به دست و پایشان چسبیده، یا در دهانشان گیر کرده و باعث مرگشان شده است. اولینبار در دهه ۱۹۷۰ بود که این عکسها فراگیر شد و غم و وحشت فراوانی دربارۀ بحران پلاستیک ایجاد کرد. مردم میخواستند کاری بکنند و اینجا بود که یک راهحل به میان آمد: بازیافت. اگر میشد پلاستیک، شیشه، فلز یا کاغذ را بارها و بارها استفاده کرد، شاید طبیعت نجات پیدا میکرد. اما چنین اتفاقی نیفتاد. چرا؟
گریست — سال ۱۹۹۰، در روز جهانی زمین، مریل استریپ وارد یک بار میشود. وضعیت محیطزیست حسابی نگرانش کرده. او مهمان ویژهبرنامهای است که شبکۀ ایبیسی برای روز زمین ترتیب داده است. میگوید «کارهای ما واقعاً احمقانه است. خیلی خیلی خیلی بد». از ته دل آه میکشد و از اینجا و آنجا آمارهایی دربارۀ جنگلزدایی و سوراخ لایۀ اوزون ارائه میدهد.
صاحب بار، کوین کاستنر، میگوید که خودش هم قبلاً خیلی نگران بود، اما یک روز تصمیم گرفت کاری انجام دهد. او بطری نوشابه را نشان میدهد و میگوید «این را میبینی؟ من اینها را بازیافت میکنم»، و درحالیکه استریپ میخواهد قوطی نوشیدنیاش را بندازد داخل سطل زباله، کاستنر به او هشدار میدهد که «این کار زندگیات را عوض میکند».
زمانی، بازیافت فقط کار آدمهایی بود که، به تعبیر شیکاگو تریبون، «موهای بلند، عینک تهاستکانی و تیشرتهای رنگی» داشتند، اما این فرهنگ کمکم میان عامۀ مردم جا افتاد. اوایل دهۀ ۹۰، علامت بازیافت همهجا دیده میشد. این علامت، با آن فلشهای چرخان معروفش، از ۲۰ سال قبل ابداع شده بود. آن فلشهای تاشده و حلقهمانند نوید میدادند که شیشههای شکسته و روزنامههای باطله …