
همۀ کتابهای درسی مبانی اقتصاد شبیه یکدیگرند. بر مبنای چند فرض قدیمی در علم اقتصاد، موقعیتهایی مثالی میسازند تا توضیح دهند بازار کاملاً رقابتی و انسانهای خودخواه و محاسبهگر چطور کار میکنند. اما پیشرفتهای علم اقتصاد در دهههای اخیر، تقریباً تمام این پیشفرضها را به چالش کشیده است. پس چرا هیچ نشانهای از این چالشها در کتابهای مبانی اقتصاد دیده نمیشود؟ والتر فریک از تلاشهایی در دانشگاههای درجه اول جهان برای کنارگذاشتن این کلیشهها مینویسد.
ایان — وقتی دولت حداقل دستمزدها را بالا ببرد، چه اتفاقی در بازار کار میافتد؟ دهههاست در دانشگاههای ایالاتمتحده به دانشجویان اقتصاد یاد میدهند این سؤال را با استدلال، براساس اصول اولیه، پاسخ دهند. وقتی قیمت چیزی افزایش یابد، مردم کمتر از آن میخرند. درنتیجه اگر قیمت کار افزایش یابد، کسبوکارها کمتر از آن «میخرند»، یعنی افراد کمتری را استخدام میکنند. دانشجویان یاد میگیرند که افزایشِ حداقل دستمزدها باعث کاهش تعداد شغلها میشود.
اما برای پاسخدادن به این پرسش راه دیگری هم وجود دارد که دو اقتصاددان به نامهای دیوید کارد و آلن کروگر امتحانش کردهاند: رفتند و واقعیت را نگاه کردند. کارد و کروگر دربارۀ شغلهای فستفودی در دو طرف مرز نیوجرسی و پنسیلوانیا دادههایی گردآوری کردند، قبل و بعداز آنکه حداقل دستمزدها در نیوجرسی افزایش یابد. فستفودیهای سمت نیوجرسی از هر لحاظ شبیه فستفودیهای پنسیلوانیا بودند، جز اینکه حالا باید دستمزد بیشتری میدادند. پس آیا در واکنش به این تغییر کارگران کمتری استخدام میکردند؟
کارد و کروگر مینویسند «پیشبینی نظریۀ متعارف اقتصاد کاملاً روشن است». اما غلط از آب درآمد. فستفودیهای نیوجرسی کارکنان کمتری …