
ما اغلب گمان میکنیم وقتی چیزی را میخواهیم، حتماً آن را دوست داریم و، برعکس، اگر چیزی را دوست داریم، یعنی آن را میخواهیم. ولی گاهی ممکن است حس کنید واقعاً از غذای چرب، یک تکهکیک یا قهوهای که خوردهاید لذت نبردهاید، باوجوداینکه خیلی دلتان میخواسته آنها را بخورید. چرا اینگونه است؟ ناهماهنگی میان «خواستن» و «دوستداشتن» را چگونه میتوان توجیه کرد؟
سایکی — دلیل خواستن آنچه میخواهید چیست؟ فرقی نمیکند چه باشد -غذا، توجه یک آدم خاص، سیگار یا فنجان سوم قهوه- ما اغلب فکر میکنیم چون چیزی را دوست داریم، آن را میخواهیم. جان استوارت میل فیلسوف نیز همین دیدگاه شهودی را داشت: او میگفت وقتی چیزی را میخواهیم، بهدنبال لذتی هستیم که برایمان به ارمغان میآورد. او در کتاب فایدهگرایی (۱۸۶۳) نوشته است خواستن چیزی «جز به نسبتی که تصور آن خوشایند باشد، از نظر فیزیکی و متافیزیکی ناممکن است».
اما گاهی ممکن است حس کنید واقعاً از آن تکهکیک یا قهوهای که خوردید لذت نبردهاید، باوجوداینکه خیلی آن را میخواستید. تحقیقات علمی تأیید میکند که، برخلاف گفتههای میل، میشود چیزی را بخواهیم که خیلی دوست نداریم. کنت بریج، عصبشناس دانشگاه میشیگان، میگوید چند دهه پیش «فکر میکردم که دوستداشتن و خواستن دو کلمه برای یک فرایند واحد هستند». تحقیقات بریج کمک کرد تفاوت این دو فرایند روشن شود: خواستن انگیزه یا اشتیاقی است که برای رسیدن به پاداش دارید، ولی دوستداشتن لذت حاصل از خود تجربه است. نوشتههای او نشان داد که سازوکارهای خواستن و دوستداشتن از یکدیگر متمایز هستند و توسط مواد شیمیایی و مناطق متفاوتی در مغز ایجاد میشوند.
خواستن و دوستداشتن، با هم، ما را تشویق میکنند تا بهدنبال پاداش برویم. …