
پول، در ظاهر، نوعی ابزار محض است، عدد و رقمی اعتباری بدون اینکه بهخودیخود معنا یا اهمیتی داشته باشد. اما اگر اینطور است، پس چرا اصرار داریم پولهایی که میخواهیم عیدی بدهیم صاف و تانخورده باشد؟ چرا وقتی ته جیب لباسی قدیمی یک سکه پیدا میکنیم، خوشحال میشویم؟ چرا پولی که در دوران فقر و گرسنگی به آن میرسیم با پولی که در هنگام رفاه درمیآوریم فرق میکند؟ ویویانا زیلایزر میگوید چون پول معناهای اجتماعی بسیار متنوعی برایمان دارد.
لسآنجلس ریویو آو بوکس — از نظر گرترود استاینِ نویسنده، درک پول کار آسانی بود. چنانکه در سال ۱۹۳۶ در مقالهای برای سَتردی ایونینگ پُست نوشت، «چه خوشتان بیاید چه نیاید، پول پول است و کل ماجرا همین است». ما هم به پیروی از عملگرایی استاین تکرار میکنیم که «یک دلار معادل یک دلار معادل یک دلار است». اقتصاددانان و بانک مرکزی آمریکا هم واقعیتداشتنِ این فرمول بدیهی را رسماً تأیید میکنند: طبق فرض تعویضپذیری ، هر یک دلار جانشین بیکم و کاستی برای یک دلار دیگر است. بر این اساس، پول پول است و تنها چیزِ مهم این است که چقدر .پول داریم
واقعاً؟
اگر همۀ دلارها عیناً یکی هستند، پس چرا به بعضی پولها میگوییم «پول کثیف» -یا حتی «پول آغشته به خون»- ولی بعضی پولها را «پاک» میدانیم؟ چرا غالباً پول حقوقمان را مثل پولی که از قرعهکشی برده باشیم خرج نمیکنیم؟ چرا کارت هدیه را اختراع کردیم و بهجای پول نقد کارت هدیه میدهیم؟ چرا سازمانها چنین ساختارهای پیچیده و متنوعی برای تفاوتگذاری میان حقوق، پاداش و مزایا طراحی کردهاند؟ چرا در خانه غالباً نحوۀ پول خرجکردنِ زن و شوهر متفاوت است؟
به برخی از این پرسشها پاسخهای جالبی داده شده است. در چند دهۀ گذشته، …