سیب خمین
بابا منتظر آمدن پیرمرد دورهگردی بود که هر روز صبح گاریاش را پر از سیب میکرد و سری هم به محله ما میزد.
آن روز برخلاف همیشه پیرمرد نیامد و در روزی که مهمان داشتیم حوض آب وسط حیاط خانهمان خالی از سیبهای سرخ و آبدار ماند!
چند روز بعد که سروکله پیرمرد پیدا شد فهمیدیم علت غیبت چند روزهاش چه بوده است. آنطور که او میگفت جمله «سیب دارم، سیب خمین دارم» برایش دردسرساز شده بود. ساواکیها به او گیر داده بودند که منظورت …