
اگر از اغلب افراد بپرسید دولت چقدر باید در جامعه دخالت کند، خواهند گفت «خیلی کم، چون دولت خودش مشکلساز است». اما وقتی نظرشان را دربارۀ بیمۀ بیکاری، نظام درمانیِ رایگان یا سایر سیاستهای حمایتی جویا شوید، با اشتیاق از آن استقبال میکنند. سوزان متلر، سیاستپژوه دانشگاه کرنل، میگوید ما با پارادکس بزرگی مواجهیم: زندگی عمدۀ مردم بدون اقدامات دولتی به بنبست میخورد، و درعینحال کمتر کسی به نقش دولت در این میان توجه میکند. متلر میخواهد بداند این پارادکس چگونه خود را در زندگی ما نشان میدهد.
ووکس — «دولت راهحل مشکل نیست؛ خودش مشکل است».
سال ۱۹۸۱، رونالد ریگان جملۀ بالا را در سخنرانیِ افتتاحیۀ خود خطاب به ملت بیان کرد. او مشخصاً به نقش دولت [۱] در کمک به خروج ایالاتمتحده از بحران اقتصادی اشاره میکرد. ولی این کلمات از آن پس، در حلقههای جمهوریخواهان، به امری بدیهی تبدیل شده است. دولت یک هیولای همیشگی است، و هدف جناح راست همواره این بوده که دست دولت را از زندگی مردم کوتاه کند.
اما یک مشکل وجود دارد: بسیاری از کسانی که این جزم را میپذیرند همانهاییاند که بیشترین احتیاج را به دولت دارند. برای مثال، تحقیقات نشان میدهند دولتهای جمهوریخواه، به شکلی ناسازگار، وابسته به کمکهای دولت مرکزیاند [دولت فدرال]. بااینحال، ظاهراً بسیاری از رأیدهندگانِ جمهوریخواه سرخوشانه از این تناقض بیخبرند.
سوزان متلر، سیاستپژوه دانشگاه کرنل، در کتاب جدید خود با نام جدایی دولت-شهروند [۲] به بررسی این پارادکس میپردازد. او در تحقیقش، همانطور که متوجه دادههای تاریخی دولت است، به پیمایشهای تجارب آمریکاییان از ۲۱ سیاست اجتماعی دولت مرکزی نظر دارد، ازجمله کوپنهای غذا، امنیت اجتماعی، بهداشت اقشار …