
یکی از مهمترین دورانهایی که دیدرو از سر گذراند ایام مشورتدادن به ملکۀ روسیه بود. بهرغم توصیههای گاهوبیگاه دیدرو، و محبت کاترین کبیر به او، هیچکدام از آن مشورتها عملی نمیشد. کاترین به او نوشت «نتیجۀ اصول والای شما کتابهایی خوب است و اقداماتی بد». در چشم ملکه، خیالات روشنفکرانۀ او بههیچوجه با واقعیت نمیساخت و نتایج شومی به بار میآورد، مثل عصر وحشت که پس از انقلاب فرانسه رخ داد. اگر حق با ملکۀ روس باشد، پس چرا امروز باید به دیدرو اهمیت بدهیم؟
نیواستیتسمن — «موسیو دیدرو، من با علاقهای وافر به هر چیزی که از ذهن درخشان شما نشئت گرفته گوش سپردهام. اما از اصول والای شما، که بهخوبی بدانها واقفم، کتابهای خوبی درمیآید و اقداماتی بد. در طرحهایی که شما برای اصلاحات دارید به تفاوت میان موقعیت من و شما توجه نشده است. شما روی کاغذ کار میکنید، که هر چیزی را میپذیرد. هموار و نرم است و نه با تخیل شما مخالفتی میکند، نه با قلمتان. من، شهبانویی بینوا، روی پوست انسانها کار میکنم، که اندکی زودرنج است و حساس». اینها پاسخ کاترین کبیر [امپراتور روسیه در سدۀ هجدهم] به دنی دیدرو بوده، مطابق آنچه خود کاترین به یاد آورده و به یک دیپلمات فرانسوی گفته است. دیدرو، آن فیلوزوف [۱] و روحِ راهنمای اصحاب دایرةالمعارف، کسی بود که دعوت کاترین برای سفر به روسیه را پذیرفت تا راهنمای او برای تبدیل روسیه به یک دولت مبتنی بر آرمانهای عصر روشنگری بشود.
عصرِ استبدادِ روشنفکرانه [۲] بود، زمانهای که اندیشمندان پیشرو با سلاطین و امپراتوران اروپا دمخور میشدند با این امید که این حاکمان از اقتداری که داشتند برای آوردن اتباع خویش به زیر نور عقل بهره ببرند. به قول ولتر، فیلسوفان «بر کسانی که بر ما …