
تحقیقی که دربارۀ حالات احساسی افراد در ساعات شبانهروز انجام شده بود نشان داد ما انسانها معمولاً شبها قبل از خواب و صبحها که تازه از خواب بیدار شدهایم، بیش از هر ساعت دیگری، احساس آسودگی و خوشحالی میکنیم. شاید دلیل این حس خوشبختی آن باشد که هر شب تصمیم میگیریم فردا کلی از کارهای عقبماندهمان را انجام دهیم، و صبحها میخواهیم روز بینظیری بسازیم. اما، بهمحض آنکه از جایمان بلند میشویم، همۀ اهدافمان دود میشود و هوا میرود. چرا نمیتوانیم اهمالکاری را کنار بگذاریم؟
جیمز کلیر— ویکتور هوگو، در تابستان ۱۸۳۰، برای تحویل داستانش با یک ضربالاجل غیرممکن روبهرو شده بود. یک سال قبل از آن، ویکتور هوگو به ناشرش قول یک کتاب جدید را داده بود. اما، بهجای نوشتن، آن سال را صرف مهمانهایش و مسائل دیگر کرده بود و کارش را به تعویق انداخته بود. ناشرش هم که دست خالی مانده بود، در واکنش به این رفتار هوگو، ضربالاجلی برای کمتر از شش ماه آینده تعیین کرده بود. گفته بود این کتاب باید تا فوریۀ ۱۸۳۱ تمام شود.
هوگو نقشهای ترتیب داد تا اهمالکاریاش را شکست بدهد. تمام لباسهایش را جمع کرد و به کسی سپرد تا آنها را در صندوقی مهر و موم کند. هیچ چیزی جز یک ردای بزرگ برایش باقی نمانده بود که بپوشد. اینکه برای بیرونرفتن هیچ لباس مناسبی نداشت سبب شد که حواسش به کار خودش جلب شود. تمام پاییز و زمستان سال ۱۸۳۰ بهسرعت فقط نوشت و نوشت. گوژپشت نتردام دو هفته زودتر از موعد، در ۱۴ ژانویۀ ۱۸۳۱، منتشر شد.
مسئلۀ دیرینۀ آکراسیا
آدمها قرنهاست که کارهایشان را به تعویق میاندازند. حتی هنرمند پرکاری مثل ویکتور هوگو هم مصون از تشویشهای زندگی روزمره نیست. درواقع، فیلسوفان یونان باستان، چون سقراط و ارسطو، برای این …