
فحشدادن به کتابهای خودیاری کار سختی نیست. درواقع بهانههای زیادی هم برای این کار وجود دارد. خیلی از کتابهای خودیاری مملو است از توصیههای عجیب و بیفایده و وعدههای شیرینِ توخالی. اما این داستان جنبهٔ دیگری هم دارد: آدمهایی که در شرایط روحی دشوار توانستهاند با خواندن یکی از این کتابها تسلی یابند یا راهحلهایی برای بهترکردن زندگیشان پیدا کنند. ازاینرو بهتر است قبل از کنارزدن همهٔ این کتابها معیاری برای سنجش اعتبار و کارآمدی آنها پیدا کنیم.
ایان — بیشتر آدمها وقتی دارند برای بهبود شخصیشان برنامهریزی میکنند، پا به دنیای خودیاری میگذارند، انگار این کتابها یک جور بخارشوی روح هستند. من اما اشتباهاً وارد این دنیا شدم. درواقع شاید اشارهای به شعری مشهور، در سنین نوجوانی، باعث شد تا کتاب راههای کمتر پیمودهشده [۱]، نوشتهٔ مورگان اسکات پِک، را از کتابخانهٔ پدر و مادرم بردارم. بههرحال، خواسته یا ناخواسته، گرفتار شدم. آن روزها از انواع مشکلات معمول در مدارس عادی، ازجمله قلدری همکلاسیها، دوستان بیوفا و روحیهٔ خجالتی خودم، عذاب میکشیدم و به همین خاطر حرفهای این روانپزشک اهل کنتیکت تأثیری چشمگیر روی من گذاشت. او در این کتاب میگوید که درد و رنج ممکن است دلایلی حیاتی و ارجمند داشته باشد، البته تا زمانی که برای رویارویی با مسائل پیش رو شهامت کافی نشان دهیم. به تعبیر پک «زمانیکه از رنج سودمند و مشروعی که ناشی از مواجهه با مشکلات زندگی است رویگردان شویم، خود را از رشدی که برآمده از این مشکلات است نیز محروم ساختهایم».
بهعنوان شکاکی نوپا که طیف وسیعی از نظامهای اعتقادی را جلوی خودم میدیدم، حس میکردم که تأکید پک بر وفاداری به حقیقت به من کمک خواهد کرد تا بنیادی برای …