
این روزها اکثر ما از فشار و شدت کارها خسته و فرسودهایم و آرزو میکنیم بالاخره روزی برسد که دیگر هیچ کار زمینماندهای وجود نداشته باشد، همهچیز سر جایش باشد و بتوانیم لذت زندگی را بچشیم. راز جذابیتِ تکنیکها و تمرینهای «مدیریت زمان» هم در همین است. آنها به ما وعدۀ رسیدن به همۀ کارهایمان را میدهند، اما یک چیز را به ما نمیگویند: اینکه «کار» در نظام سرمایهداری امروز ماهیتاً بیپایان است.
گاردین — انسان همیشه در تلاش بوده تا، با وجود اطلاع از مرگ حتمی خود، زندگی معناداری داشته باشد. این تلاش در یک روز دوشنبه در تابستان سال ۲۰۰۷ وارد مرحلۀ جدیدی شد. در آن روز، کارمندان گوگل دور هم جمع شدند تا به سخنرانی مرلین مان گوش دهند، نویسندهای که خودش را گیک میدانست. بزرگترین مشکل حرفهای آنها ایمیل بود. این آفت دیجیتال روزبهروز ساعات بیشتری از وقت آنها را تحت استعمار خود درمیآورد و زمان را برای کارهای مهمتر و زندگی شخصیشان محدودتر میکرد. حالا مان، ستارۀ نوظهور جنبش «بهرهوری شخصی» [۱]، ظاهراً راهکاری برای رفع این مشکل یافته بود.
او سیستم خود را «اینباکسصفر» [۲] مینامید. این سیستم ایدۀ سادهای داشت. ایمیلْ اکثر ما را دچار عادات بدی میکند: هر چند دقیقه پیامهایمان را چک میکنیم، آنها را میخوانیم و احساس مبهمی از اضطراب بهخاطر آنها به ما دست میدهد. اما کار چندانی نمیکنیم. به همین خاطر، این ایمیلها همچون کپهای که روزبهروز استرسزاتر میشود روی هم تلنبار میشوند. توصیهای که مان آن روز در دانشکدۀ سیلیکونولیگوگل برای مخاطبانش داشت این بود که هر بار که اینباکس خود را چک میکنند، ایمیلها را بهتدریج «بهسوی صفر ببرند». یعنی واکنش لازم برای هر پیام را مشخص کنند: …