
گاردین — یک روز سرد یخبندان سوار ماشین از حاشیۀ دِنور گذشتم، از پایگاه نیروی هوایی باکلی عبور کردم و محلات حومۀ شهر را که در حاشیۀ دشتهای بزرگ پهلوی هم چپیدهاند پشت سر گذاشتم. دیدم از میان دشت چند برآمدگی دارد ظاهر میشود که از افق مثل کوه یخ بالا رفتهاند. به آنها نزدیک شدم، دیدم دورشان را سیم خاردار گرفته است و فهمیدم که به مقصد رسیدهام.
به پایگاه دفع زبالۀ آراپاهو دنور، که با اسم بانمکِ دَدز[۱] شناخته میشود، رسیده بودم. من عضو توری بودم که یک خبرنگار محلی ترتیب داده بود. ده نفر بودیم که حول راهنمایمان، داک نیرو، یکی از مدیران ددز، میانسال و با طرز رفتار آدمهای کاربلد، دور هم جمع شده بودیم. نیرو به ما گفت که ددز ۲۴ ساعت شبانهروز و شش روز در هفته باز است. هر روز ۸۰۰ کامیون میآیند و بارشان تا دو مگاتن دورریز در سال میرسد. ما کامیونها را میدیدیم که به ایستگاه وزنکشی میرسیدند. نیرو میگفت «توقفی در کار نیست؛ کامیون پشت کامیون».
سوار یک ون شدیم و نیرو ما را به منطقهای برد که حفرۀ جدیدی در آن در حال ساخت بود: پیِ کوه جدید زباله. اندازهاش ۱۰ هکتار بود و سطح داخلی آن را با خاک رس و خردهشیشه پوشانده بودند تا مانع از آن شود که مایعاتی که ممکن است موقع تجزیۀ زباله جمع شوند به آبهای زیرزمینی نشت کنند. موقعی که ساخت آن تمام شود، این حفره از پسماند پر خواهد شد و ممکن است ظرف دو سال به ارتفاع ۹۰ متر برسد.
بعد نیرو ما را به یک محوطۀ خاکچال فعال برد. ما به صف عبور پیوستیم و جادۀ ناهموار و کثیف و شیبداری را تا بالای یک تپه سواره طی کردیم. میدیدیم که صفی از کامیونها دوروبرمان میایستادند تا هرآنچه را که میشود تصور کرد تخلیه کنند. یکی از افراد تور گفت «انگار تمام محتویات …